گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
انوار العرفان
جلد هشتم
[سوره النساء ( 4): آیات 59 تا 70 ] ....



ص : 409
اشاره
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ
وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلًا ( 59 ) أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ یُرِیدُونَ أَنْ
یَتَحاکَمُوا إِلَی الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ یَکْفُرُوا بِهِ وَ یُرِیدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُضِ لَّهُمْ ضَ لالًا بَعِیداً ( 60 ) وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلی ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ
إِلَی الرَّسُولِ رَأَیْتَ الْمُنافِقِینَ یَصُ دُّونَ عَنْکَ صُ دُوداً ( 61 ) فَکَیْفَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِ یبَۀٌ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ ثُمَّ جاؤُكَ یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ إِنْ
( أَرَدْنا إِلَّا إِحْساناً وَ تَوْفِیقاً ( 62 ) أُولئِکَ الَّذِینَ یَعْلَمُ اللَّهُ ما فِی قُلُوبِهِمْ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ عِظْهُمْ وَ قُلْ لَهُمْ فِی أَنْفُسِهِمْ قَوْلًا بَلِیغاً ( 63
وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِیُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَ هُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَ دُوا اللَّهَ تَوَّاباً
رَحِیماً ( 64 ) فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّی یُحَکِّمُوكَ فِیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِیماً ( 65 ) وَ
لَوْ أَنَّا کَتَبْنا عَلَیْهِمْ أَنِ اقْتُلُوا أَنْفُسَ کُمْ أَوِ اخْرُجُوا مِنْ دِیارِکُمْ ما فَعَلُوهُ إِلَّا قَلِیلٌ مِنْهُمْ وَ لَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا ما یُوعَظُونَ بِهِ لَکانَ خَیْراً لَهُمْ وَ أَشَ دَّ
( تَثْبِیتاً ( 66 ) وَ إِذاً لَآتَیْناهُمْ مِنْ لَدُنَّا أَجْراً عَظِیماً ( 67 ) وَ لَهَدَیْناهُمْ صِراطاً مُسْتَقِیماً ( 68
( وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً ( 69
( ذلِکَ الْفَضْلُ مِنَ اللَّهِ وَ کَفی بِاللَّهِ عَلِیماً ( 70
صفحه 205 از 275
، ص: 412
[سوره النساء ( 4): آیه 59 ] .... ص : 412
اشاره
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ
( وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلًا ( 59
ترجمه و شرح .... ص : 412
خداوند متعال در این آیه مبارکه اساس کامل حکومت در اسلام را طرح ریزي نموده و دستور میدهد فرمانبرداري خدا واجب و
روان کردن قانون و شریعت او ضروري است. لذا بر کسانیکه ایمان آوردهاند لازم است فرمان خدا را برند و از پیامبر نیز که فرستاده
خداست فرمان پذیرند زیرا فرمانبرداري از رسول جزئی از فرمانبرداري خداست که او را با شریعتی فرستاده است و از صاحبان امر
که به اتفاق همه مفسران شیعه عبارت از رهبران و امامان و معصوم است اطاعت کنید و این تفسیر با اطلاق وجوب اطاعت نیز که از
آیه استفاده میشود سازگار است زیرا مقام عصمت امام او را از هر گونه خطا و اشتباه و گناه مصون و محفوظ میدارد و به همین
خاطر فرمان او همانند فرمان پیغمبر بدون هیچ قید و شرطی واجب الاطاعۀ میشود و حتی بدون تکرار جمله اطیعوا عطف أنوار
العرفان فی تفسیر القرآن، ج 8، ص: 413
بر رسول میگردد سپس میفرماید اگر در چیزي اختلاف پیدا کردید آن را به خدا و رسول او باز گردانید زیرا امام فقط مجري
احکام است نه قانونی وضع میکند و نه نسخ بلکه همواره در مسیر اجراي احکام خدا و سنت پیغمبر است و اگر حکمی هم بکنند
از خودشان نیست یا از قرآن است یا از علمی است که از پیغمبر به آنان رسیده است و علت عدم ذکر اولو الامر در ردیف مراجع
حل اختلافات هم همین است.
اگر به خدا و روز دیگر ایمان آوردهاید این براي شما بهتر و خوش عاقبتتر خواهد بود.
اینک میفرماید:
اي کسانیکه ایمان آوردهاید خدا را اطاعت کنید احکام و دستورات او را عمل نمائید و رسول خدا و فرستاده او را هم فرمان ببرید
زیرا اوست که باید دستورات آسمانی را براي شما روشن و مبیّن سازد و همچنین مطیع صاحبان امر باشید و اگر در چیزي و حکمی
از احکام نزاع و گفتگو کردید و اختلافی در بین شما پیدا شد آن را بخدا و رسول باز گردانید اگر ایمان بخدا و روز واپسین داشته
باشید این براي شما بهتر است و عاقبت و پایانش نیکوتر است یعنی در دنیا و آخرت سعادتمند خواهید بود.
(59)
، ص: 414
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 414
صفحه 206 از 275
مؤمنان باشید تابع در قبول از خدا و از اولو الامر و رسول
واجب آمد طاعت حق بر عباد هم رسول اکرم با اجتهاد
صاحبان امر را بعد از رسول واجب آمد طاعت از عشق و اصول
آنکه اندر عصمت و عقل و کمال هست همدوش رسول ذو الجلال
هیچ دوري نیست خالی زین کرام تا قیامت خوان ولیش یا امام
هست افزون در اولو الامر اختلاف لیک این لوح از اضافات است صاف
خود اولو الامر است بس ظاهر که کیست نزد عاقل مشتبه یعنی که نیست
امر را اول بدان از مطلبش تا شناسی از تناسب صاحبش
هست امر از حق تصرف در وجود از مقام عیب یا ملک شهود
صاحب آن بر مراتب ذو الید است جانشین حیدر است و احمد است
پادشاه عادل از حق در زمین هست در اجراي احکامش معین
صاحب دور است تا یوم القیام هر زمان پنهان و پیدا و السلام
پس بچیزي گر نمایند اختلاف رو بسوي حق کنید آن بیخلاف
بالحق اعنی بر کتاب و محکمات بر رسولش یا که در حین حیات
هم پس از وي بر کتاب و عترتش و آنچه ز ایشان وارد است از سنّتش
و آن کتاب و سنّت و اجماع و عقل فرض آل و اهلبیت آمد بنقل
حجت است این چار بر رفع نزاع در مقامی که نمایند اجتماع
گر شما باشید مؤمن بر خدا هم بروز آخرت در اقتداء
این شما را بهتر آمد در سند از خیال نفس و تأویلات خرد
(59)
، ص: 415
شان نزول .... ص : 415
محمد بن یعقوب کلینی از علی بن ابراهیم و او بعد از هفت واسطه از ابو بصیر نقل کرده که وي گفته: از امام جعفر صادق علیه
السلام راجع به این آیه سؤال کردم فرمود: در باره علی بن ابی طالب و حسن و حسین علیهم السلام نازل گشته سپس گوید: من
گفتم یابن رسول اللّه مردم میگویند در این آیه اسمی از اینان برده نشده است. امام فرمود: بمردم بگو وقتی که آیات نماز بر پیامبر
نازل شد تعداد رکعات نمازهاي پنجگانه تعیین نشده بود لذا رسول خدا خود تعداد رکعات نماز را بیان فرمودند و همچنین موقعیکه
آیه زکوة نازل گردید تعیین مقدار زکوة در اشیاء هم گفته نشده بود بلکه پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم خود مقدار زکوة
را معین نمودند و نیز هنگامی که آیه حج نازل شد مقدار تعیین طواف بهفت مرتبه از تفسیر و تبیین رسول خدا بوده است هکذا در
باره این آیه هم پیامبر در باره علی علیه السلام فرمودند:
من کنت مولاه فعلی مولاه.
یعنی هر کس که من مولاي او هستم بعد از من علی علیه السلام مولاي اوست و نیز فرمود:
صفحه 207 از 275
اوصیکم بکتاب اللّه و اهل بیتی.
یعنی اي مردم شما را به کتاب خدا و اهل بیت خود سفارش میکنم.
سلیم بن قیس الهلالی نیز گفته: که از امیر المؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام شنیدم که میفرمود: آیهاي از قرآن نبود مگر
اینکه پیامبر اکرم آن را براي من قرائت میفرمود و آن را براي من املاء میکرد و من آن را بخط خود أنوار العرفان فی تفسیر
القرآن، ج 8، ص: 416
مینوشتم و تمامی تفسیر و تأویل و ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه آیات را بمن یاد میداد و از خدا هم درخواست میکرد که
حقایق قرآن و فهم و حفظ آن براي من باشد و لذا من هیچیک از مطالب خدا را از یاد نبردم و فراموش نکردم و گاهی هم پیغمبر
اکرم دست خویش را بر سینه من مینهاد و از براي من دعا میکرد که خداوند دل مرا بنور علم و حکمت خود روشن گرداند و
بمن فرمودند یا علی خداوند بمن خبر داده که دعاي مرا در باره تو و جانشینان بعد از تو مستجاب گرداند گفتم یا رسول اللّه آنها
چه کسانیاند؟ فرمود امامان بعد از تو که اوصیاء من هستند و در حوض کوثر بمن وارد میشوند سپس این آیه را قرائت فرمودند
تفسیر برهان نیز این مطالب را نقل کرده است.
و نیز در تفاسیر خاصه چنین آمده که این آیه در باره امیر المؤمنین علی علیه السلام نازل شد هنگامیکه پیغمبر او را در مدینه بجاي
خود گمارده بود علی گفت یا رسول اللّه مرا در مدینه بجهت زنان و کودکان گذاشتی؟ پیغمبر فرمود یا علی آیا خشنود نمیشوي
که براي من بمنزله هارون نسبت بموسی باشی موقعیکه موسی به هارون گفته بود: اخلفنی فی قومی و اصلح یعنی جانشین من در
میان قوم من باش و کارها را اصلاح کن و خداوند در باره تو میفرماید:
وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ تفسیر مجاهد و برهان نیز این موضوع را نوشتهاند.
اما مفسرین عامه گفتهاند: این آیه در باره سریهاي که بفرماندهی خالد بن ولید بود نازل گردید و عمار یاسر هم جزء لشکر و افراد
آن سریّه بود وقتی که بدشمن رسیدند همه فرار کردند و یکنفر از آنها مانده بود و فرار نکرد و بدست عمار یاسر مسلمان گردید و
عمار به او امان داده بود وقتی که مسلمین بدشمنان مزبور دست یافتند آنان را غارت کردند و از زمره آنها این مرد مسلمان را نیز
غارت نمودند عمار که به آن مرد امان داده بود به خالد گفت او را رها کند زیرا ، ص: 417
بوي امان داده است خالد از او گوش نکرد و گفت فرماندهی لشگر با من است و تو نمیبایستی به او امان داده باشی موضوع آنها
برسول خدا رسیده پیامبر اکرم ضمن تأیید امان دادن عمار یاسر به او توصیه فرمود که دستور فرمانده لشگر را نباید از نظر دور بدارد
سپس این آیه نازل شد.
تفسیر جامع البیان و کشف الاسرار نیز این سبب نزول را نوشتهاند.
صحیح بخاري نیز بطریق دیگري نزول آیه را در باره عبد اللّه بن حذافۀ نقل کرده است.
، ص: 418
بحث از نظر لغت و معنی .... ص : 418
قوله تعالی وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلًا.
اول- مصدر از آل یؤل یعنی بازگشت چنانکه گفته میشود:
آل الیه اي رجع و از مشتقات این کلمه فقط لفظ تأویل در قرآن آمده است که هم لازم و هم متعدي بکار برده شده و در ضمن
آیات قرآن در معانی مختلفی استعمال گشته از آن جمله است:
صفحه 208 از 275
1) بمعنی فرمانروائی و سیطره چنانکه در آیه 7 سوره آل عمران میفرماید: )
ابْتِغاءَ الْفِتْنَۀِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِیلِهِ.
یعنی براي پدید آوردن فتنهگري و آشوب آیات متشابه را با تأویلات مختلف در جامعه طرح میکند.
2) بمعنی عاقبت و نتیجه کار چنانکه در آیه 53 سوره اعراف میفرماید: )
یَوْمَ یَأْتِی تَأْوِیلُهُ یعنی روز که فرجام اعمال خود را میبینند.
3) بمعنی تعبیر خواب چنانکه در آیه 36 سوره یوسف میفرماید: )
نَبِّئْنا بِتَأْوِیلِهِ إِنَّا نَراكَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ.
یعنی آندو ندیم شاه بیوسف گفتند ما را از تعبیر آن خواب آگاه کن که ، ص: 419
ترا از نیکوکاران و دانشمندان میبینیم.
4) بمعنی تنوع طعام چنانکه در آیه 37 سوره یوسف میفرماید: )
لا یَأْتِیکُما طَعامٌ تُرْزَقانِهِ إِلَّا نَبَّأْتُکُما بِتَأْوِیلِهِ.
یعنی یوسف گفت پیش از آنکه طعامی براي شما آورده شود من از کیفیت و نوع طعام شما را آگاه سازم.
5) بمعنی تحقق یافتن چنانکه در آیه 100 سوره یوسف میفرماید: )
وَ قالَ یا أَبَتِ هذا تَأْوِیلُ رُءْیايَ مِنْ قَبْلُ.
یعنی یوسف به پدرش گفت که این تحقق خوابی بود که از پیش دیدم.
، ص: 420
[سوره النساء ( 4): آیه 60 ] .... ص : 420
اشاره
أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ یُرِیدُونَ أَنْ یَتَحاکَمُوا إِلَی الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ یَکْفُرُوا بِهِ
( وَ یُرِیدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُضِلَّهُمْ ضَلالًا بَعِیداً ( 60
ترجمه و شرح .... ص : 420
خداوند متعال در این آیه شریفه گروهی را که براي داوري به پیش حکام طاغوت میرفتند توبیخ و سرزنش نموده و بیان میکند
آنان میپندارند که مؤمنند و حال آنکه بر طریقی جز طریق ایمانند و چنین است حال هر کس که از گردن نهادن بحکم خدا
سرپیچی کند و بحکمی جز حکم خدا گردن نهد و از معیار و مقیاس ثابت عدل مطلق در زندگی پیروي نکند در صورتی که به این
مردم دستور داده شده بود که بطاغوت که حکمش با اصل بزرگ و سر چشمه پیوستگی ندارد رو نکنند و از این جهت بر این راه
میروند که پیشاهنگشان شیطان است و آنان را به بیراهه میکشاند که در آن نه براه میرسند و نه دسترسی ببازگشت دارند.
اینک میفرماید:
اي رسول گرامی آیا ندیدي کسانی را که گمان میکنند و بدروغ میگویند ، ص: 421
صفحه 209 از 275
ما به آنچه از قرآن بر تو نازل شده است و کتب آسمانی هم که قبل از تو نازل گشته است ایمان داریم ولی میخواهند محاکمه
خود را پیش طاغوت و حکام باطل ببرند و حال آنکه در قرآن به آنها دستور داده شده که به طاغوت کافر شوند و شیطان است که
میخواهد آنها را شدیدا گمراه کند بگمراهی که کاملا از جاده صواب و طریق حق دور باشند.
(60)
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 421
اي محمد از تعجب در نگر سوي ایشان که بزعم منغمر
مؤمنند اعنی که از پندار خود هستشان ایمان بحق ز اقرار خود
هم بر آنچه بر تو بفرستادهایم و آنچه بر پیشینیان را دادهایم
با وجود دعوي ایمان بود خواهش ایشان را ز عقل پست ردّ
که حکومت سوي طاغوتی برند و آن بود کعب بن اشرف در پسند
که بود با او یقین هم پیشه دیو حاصلش باشد بهر اندیشه دیو
وانگهی مأمور بر تکفیر او بود آن کاگه بد از تقصیر او
دیو خواهد تا برد ناگاهشان سوي گمراهی دور از راهشان
(60)
، ص: 422
شان نزول .... ص : 422
حسن بصري و جبائی گفتهاند که این آیه مبارکه در باره قومی از منافقین نازل گشته که بتها را براي حکومت و داوري انتخاب
کرده بودند آنهم با انداختن قداح که نوعی از قرعه بود اما اکثر مفسرین از جمله صاحب مجمع البیان معتقدند که بین دو نفر
یهودي و منافق نزاعی رخ داد یهودي گفت من داوري محمد صلی اللّه علیه و آله را قبول دارم زیرا میدانم رشوه نمیگیرد و در
قضاوت ظلم و ستم روا نمیدارد منافق گفت من داوري کعب بن اشرف را میپذیرم و در عین حال میدانست که کعب اهل رشوه
است سپس این آیه نازل گردید. لکن صاحب برهان از قول علی بن ابراهیم گفته که این آیه در باره زبیر بن عوام نازل گشته است
که با مردي یهودي راجع بباغی نزاع کرده بود زبیر به یهودي میگفت تو بقضاوت ابن شیبه یهودي خشنود میشوي، یهودي هم
میگفت تو بقضاوت محمد راضی میگردي تا اینکه این آیه نازل شد.
صاحب جامع البیان از شعبی روایت کرده که میان دو نفر یهودي و منافق نزاع شده بود یهودي میگفت حکم ترا پیش یکنفر از اهل
دین خودت میبرم یا نزد محمد که هیچ رشوه نمیگیرد مراجعه میکنم سپس متحد شدند که حکم خویش را نزد کاهنی در جهینه
ببرند و بنا بنوشته طبرانی و ابن ابی حاتم نام آن کاهن ابو برزة الاسلمی بوده است.
، ص: 423
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 423
صفحه 210 از 275
قوله تعالی أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ یَزْعُمُونَ.
زعم- یعنی پنداشتن، گمان کردن، قول باطل و دروغ چنانکه در آیه 7 سوره تغابن میفرماید:
زَعَمَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنْ لَنْ یُبْعَثُوا قُلْ بَلی وَ رَبِّی لَتُبْعَثُنَّ یعنی کفار بدروغ گفتند که هرگز برانگیخته نمیشوند بگو قسم بپروردگارم
حتما حتما برانگیخته خواهید شد. قاموس مینویسد: زعم بمعنی قول باطل و کذب و قول حق است و در هر دو ضد بکار برده
میشود لکن بیشتر در شی مشکوك استعمال میشود.
اقرب الموارد نوشته: از عادت اعراب است که هر دروغگو در پیش آنها سخنی گوید میگویند: فلانی زعم کرد.
بنظر راغب زعم حکایت قولی است که در آن احتمال دروغ هست چنانکه در آیه 22 سوره سباء میفرماید:
قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ.
یعنی بگو بخوانید آنانرا که بباطل معبودشان خواندید.
و از این ماده است:
زعیم- یعنی رئیس، پیشوا، و کیل و عهدهدار. بنظر طبرسی زعیم، کفیل.
ضمین هر سه نظیر هماند چنانکه در آیه 72 سوره یوسف میفرماید: ، ص: 424
این آیه دلیل صحت ضمان و صحت جعاله است هر چند از ملتهاي پیشین بوده باشد مگر آنکه در مقام ذم آورده شده باشد.
وَ لِمَنْ جاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِیرٍ وَ أَنَا بِهِ زَعِیمٌ.
یعنی هر که آن را بیاورد براي اوست بار شتري و من به آن بار ضامنم که به او داده شود و یا به او کفیلم که عذابش نکنند.
، ص: 425
[سوره النساء ( 4): آیه 61 ] .... ص : 425
اشاره
( وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلی ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِلَی الرَّسُولِ رَأَیْتَ الْمُنافِقِینَ یَصُدُّونَ عَنْکَ صُدُوداً ( 61
ترجمه و شرح .... ص : 425
خداوند متعال در این آیه مبارکه بیان میکند مردمی که از حکم قرآن و داوري پیغمبر اسلام اعراض نموده براي رسیدن به
خواستههاي خود و علاقهئی که به باطل دارند تنها براي حل اختلافات با خصم خود به حکمیت طاغوت اعتماد مینمایند این گروه
بظاهر دعوي اسلام نموده و خود را پیرو قرآن خوانند ولی در اثر کفر نهانی از فرمان رسول اکرم سرپیچی میکنند از این رو بدعوي
و تظاهر آنها به ایمان هرگز اعتماد نباید کرد.
اینک میفرماید:
و چون به آن منافقان گفته شود به سوي آنچه خدا نازل کرده که صراط مستقیم است و به سوي پیامبر که رهبر و راهنماي حقیقی
است بیائید منافقان را میبینی که از قبول دعوت تو رو گردان میشوند آنهم چگونه اعراضی و داعی آنان در این رفتار شهوات
نفسانی و میول حیوانی آنها است و اگر انسان بودند راه حق و صواب را رها نمیکردند.
صفحه 211 از 275
(61)
، ص: 426
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 426
آن دو رویان را چو گویند اهل دین از ره اشفاق با قولی متین
که بیائید این تحاکم را براست سوي آن حکمی که نازل از خداست
یا بحکمی که کند پیغمبرش بر منافق دیو بینی رهبرش
میکنند اعراض زان حکم از عناد که کنی بر حق تو بی جور و فساد
مینماید از تو اعراض اي وفا همچو اعراض عزازیل از صفا
هست اعراض منافق از لجاج وین مرض را نیست از راهی علاج
پس چگونه است ار بر ایشان رخ نمود رنج و اندوهی بپاداش صدور
دستهاشان آنچه بفرستاده پیش سوي طاغوت از تحاکم بهر خویش
دستها یعنی که فکرتهاي زشت در حق پیغمبر نیکو سرشت
(61)
، ص: 427
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 427
قوله تعالی رَأَیْتَ الْمُنافِقِینَ.
نفاق یعنی دو چهرهگی، شکاف انداختن چنانکه در آیه 101 سوره توبه میفرماید:
وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِینَۀِ مَرَدُوا عَلَی النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ.
یعنی بعضی از اهل مدینه در نفاق و دوروئی فرو رفتهاند تو نمیشناسیشان ما میشناسیمشان. و از این ماده است:
منافق- یعنی دو رو، دو چهره، کسیکه در بی را نشان داده و از در بسته دیگر خارج شود چنانکه در آیه 68 سوره توبه میفرماید:
وَعَدَ اللَّهُ الْمُنافِقِینَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْکُفَّارَ نارَ جَهَنَّمَ فعل نفاق از باب مفاعله میآید چنانکه در آیه 11 سوره حشر میفرماید:
أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ نافَقُوا یَقُولُونَ لِإِخْوانِهِمُ الَّذِینَ کَفَرُوا.
منافق از کافر خطرناکتر و عذاب او در آخرت از کافر سختتر است زیرا که به حکم دزد خانگی است و قرآن پنج بار منافقات را در
ردیف منافقین آورده است.
نفق بر وزن فرس نقبی است در زیر زمین که در بی دیگري براي خروج دارد چنانکه در آیه 35 سوره انعام میفرماید:
فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَبْتَغِیَ نَفَقاً فِی الْأَرْضِ أَوْ سُلَّماً فِی السَّماءِ.
یعنی اگر بتوانی نقبی در زمین یا نردبانی بر آسمان بجوئی بنظر راغب در مفردات و فیومی در مصباح تسمیه منافق از نفق بمعنی
نقب است که از راهی بدین وارد و از راه دیگر خارج میشود.
، ص: 428
صفحه 212 از 275
[سوره النساء ( 4): آیه 62 ] .... ص : 428
اشاره
( فَکَیْفَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَۀٌ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ ثُمَّ جاؤُكَ یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ إِنْ أَرَدْنا إِلَّا إِحْساناً وَ تَوْفِیقاً ( 62
ترجمه و شرح .... ص : 428
خداوند متعال در این آیه شریفه بیان میکند: بسی جاي تعجب و شگفتآور است رفتار گروهی که در اثر رجوع بحکمیت
فرمانرواي باطل خبث باطن و فطرت پلید خود را اظهار نموده و در انظار مسلمانان فضیحت دامنگیر آنها گشته و مورد نفرت و
سرزنش قرار گرفتهاند بمنظور اعاده حیثیت و حفظ موقعیت خویش در مقام اعتذار برآمده و سوگند یاد میکنند که مقصود ما از
بردن داوري به نزد دیگران جز نیکی کردن و ایجاد توافق در میان طرفین دعوي چیز دیگري نبوده است و همچنین طرح اختلاف در
حضور رسول گرامی موجب تصریع خاطر وي نباشد زیرا غالبا طرفین دعوي جار و جنجال بکار میاندازند و این هم با مقام پیغمبر
اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم سازگار نیست.
اینک میفرماید:
پس چگونه خواهد بود حال منافقان موقعیکه در اثر اعمالی که از آنها ، ص: 429
ناشی شده آسیبی به آنها برسد و گرفتار مصیبتی گردند و رسوائیشان هویدا و سرّشان آشکار گردد بسراغ تو آیند و سوگند یاد
کنند و بدروغ بگویند ما در کارهائی که کردیم نظر بدي نداشتیم و منظور ما از بردن داوري به نزد دیگران جز آنکه میخواستیم
در باره تو احسان و نیکی کنیم و اسباب زحمت ترا فراهم نکنیم و نظرمان رجوع بواسطهاي بوده که رضاي طرفین را فراهم کند و
مقصودمان حکومت واقعی نبوده.
(62)
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 429
پس تو را آیند با سوگندها کان نبود از سستی پیوندها
بلکه بود از حسن و توفیق تمام که تو را داریم پاس احترام
تا بلند از ما صدائی در نزاع مینگردد در حضورت ز اجتماع
قصد ما میبود پاس شان تو نی که سر پیچیم از فرمان تو
(62)
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 429
قوله تعالی یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ.
صفحه 213 از 275
کسیکه سخنش با فصاحت قرین است.
حلف- اصل حلف بمعنی سوگند و همپیمانی و همیاري و اتفاق است ولی قبل از اسلام این پیمانها براي جنگ با دیگران و فتنه
انگیزي بود چنانکه قبیله ، ص: 430
همپیمان میشوند که علیه قبیله دیگر بجنگند و در غارت اموالشان شریک باشند لذا پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمودند:
اینگونه حلف و پیمان زیانمند را اسلام نهی فرموده و خداوند هم در قرآن یاري و همپیمانی و اتفاق را بر اساس نیکی و تقوا بنا
نهاده نه بر گناه و غارتگري.
واژه حلف بصورت مصدر در معنی ثابت ماندن بر عهد و پیمان نیز بکار برده میشود چنانکه میگویند:
فلان حلف کرم و حلف کرم.
یعنی در جوانمردي ثابت و پایدار است.
و از این ماده است:
احلاف جمع حلیف یعنی همپیمانان.
حلاف یعنی کسیکه زیاد سوگند میخورد.
چنانکه در آیه 10 سوره قلم میفرماید:
وَ لا تُطِعْ کُلَّ حَلَّافٍ مَهِینٍ.
محلف یعنی چیزیکه انسان را بسوگند و پیمان میکشاند.
محالفه یعنی سوگند خوردن براي یکدیگر.
حلیف اللسان یعنی کسیکه آنقدر بیان و زبانش قاطع است که گوئی کلامش را با سوگند ادا میکند و مطابق نظر طرف حرف
میزند.
حلیف الفصاحۀ یعنی کسیکه سخنش با فصاحت قرین است.
، ص: 431
[سوره النساء ( 4): آیه 63 ] .... ص : 431
اشاره
( أُولئِکَ الَّذِینَ یَعْلَمُ اللَّهُ ما فِی قُلُوبِهِمْ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ عِظْهُمْ وَ قُلْ لَهُمْ فِی أَنْفُسِهِمْ قَوْلًا بَلِیغاً ( 63
ترجمه و شرح .... ص : 431
خداوند متعال در این آیه مبارکه بیان میکند که این مردم نیت حقیقی و انگیزه اصلی خود را پنهان میدارند ولی خداوند اسرار
درون دلهاي آنان را میداند ولی با این حال از مجازات آنها صرف نظر کن و از پند و اندرز محرومشان مدار و با سخنان حکمت
آمیز از نصیحت آنان دریغ مکن و نتایج اعمال آنها را با بیانی رسا که در دل و جانشان نفوذ کند به آنان گوشزد کن و با یادآوري
روز رستاخیز آنها را تهدید کن که نفاق و کفر آنها بصورت عقوبت در خواهد آمد.
صفحه 214 از 275
اینک میفرماید:
این گروه کسانی هستند که خداوند مکنون خاطر آنها و آنچه را که از کید و کینه و حسد و شرك و نفاق و خیانت در دل دارند
میداند پس از آنها دوري کن و از مجازات آنان منصرف شو و آنها را موعظه کن و اندرز بده و با گفتار بلیغ و رسا با آنها گفتگو
کن تا اینکه در نفوس آنها مؤثر گشته و اثر بلیغ بگذارد یا از آنچه در نفوس آنان مستور است بطور رسا به آنها بگو که اگر دست
از نفاق خود برندارند ، ص: 432
به آنها بدتر از آن خواهد رسید و بهتر آن است که نفوس خود را اصلاح نموده و دلها را از رذیلت کفر طاهر سازند از این آیه
استفاده میشود که منافقین را باید پند و اندرز مؤثر نموده و آنان را به سنت الهی آشنا ساخت تا از نفاق دست کشیده و آن را
ترك نمایند.
(63)
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 432
این گروه اهل نفاقند و دروغ نیست در سوگندشان یک جو فروغ
داند آنکو واقف است از زشت و خوب آنچه ایشان راست پنهان در قلوب
پس کن اعراض از قبول عذرشان تا ندهندت بنادانی نشان
از تو شاید گر که بدهی پندشان از نفاق و کذب در سوگندشان
گر بر ایشان هر چه گویند از خطا در نفوس خویش با قولی رسا
یعنی آن قولی کزو ترسند ناس ز او رسد بر دیگران خوف و هراس
اندر آن هم بیم باشد هم امید لازم حکمت بود وعد وعید
(63)
، ص: 433
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 433
قوله تعالی قَوْلًا بَلِیغاً.
بلوغ و بلاغ یعنی رسیدن به انتهاء مقصد اعم از آنکه مکان باشد یا زمان یا امري معین و گاهی هم نزدیک شدن بمقصد مراد باشد
هر چند به آخر آن نرسد راغب با آنکه بلاغ را مصدر ثلاثی گرفته ولی بمعنی تبلیغ و کفایۀ نیز گفته است چنانکه در آیه 22 سوره
یوسف میفرماید:
وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً.
یعنی چون بجوانی رسید به او حکم و علم عطا کردیم و همچنین در آیه 40 سوره رعد میفرماید:
فَإِنَّما عَلَیْکَ الْبَلاغُ وَ عَلَیْنَا الْحِسابُ.
و از این ماده است:
بالغ یعنی کافی، رسیده چنانکه در آیه 3 سوره طلاق میفرماید:
صفحه 215 از 275
وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ.
بلاغت صنعتی است ادبی و بر دو گونه است:
اول اینکه چیز بذات خود بلیغ باشد که باید داراي سه وصف و حالت باشد:
1) از نظر زبان و لغت صواب و نیکو باشد. )
2) مطابقت با معنی مورد نظر و مقصد را داشته باشد. )
3) سخن در واقع راست و مطابق حقیقت باشد و اگر یکی از سه شرط در آن نباشد از نظر بلاغت آن سخن ناقص است. )
دوم سخن به اعتبار گوینده و شنونده و مفهوم، بلیغ و رسا باشد یعنی گوینده ، ص: 434
مقصودي را که در نظر دارد با وجهی نیکو و شایسته آن را ایراد نماید بطوریکه مورد قبول و پذیرش طرف سخن یا وافی بهدف
سخن بوده باشد و در آیه مورد بحث هر دو معنی صحیح است یعنی به ایشان بگوي اگر آنچه را که در دلهاتان دارید آشکار کنید
کشته میشوید.
یا معنی آیه اینطور باشد که اي رسول گرامی آنها را به عواقب زیانباري که به ایشان میرسد آگاهشان کن و بیمشان ده. که
اشارهاي است به بعضی از آنچه عموم لفظ و کلی آیه اقتضاي آن را دارد.
بلغۀ یعنی رزق و روزي و آنچه از زندگی به انسان میرسد.
، ص: 435
[سوره النساء ( 4): آیه 64 ] .... ص : 435
اشاره
وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِیُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَ هُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَ دُوا اللَّهَ تَوَّاباً
( رَحِیماً ( 64
ترجمه و شرح .... ص : 435
خداوند متعال در این آیه شریفه بیان میکند: اطاعتی که باید از پیغمبر شود براي شخص وي نیست بلکه به اذن خدا و شرع خدا
باید فرمان او را برند و هیچگونه مخالفتی نسبت به او انجام نگردد و اگر با دوري جستن از راه راست و داوري بردن پیش طاغوت
بر خود ستم کردند چون با حال توبه و استغفار پیش تو آیند و تو براي ایشان آمرزش خواهی خواهند دانست که خدا توبه را از
بندگان خویش میپذیرد و بر ناتوانی ایشان میبخشد و از خطا در میگذرد و درهاي خود را همیشه براي کسانیکه بسوي او
میآیند باز میگذارد.
اینک میفرماید:
و ما هیچ پیغمبري را نفرستادیم مگر آنکه اطاعت او به اذن و امر خدا واجب است و باید اطاعت شود و اگر کسانیکه بسبب کفر و
نفاق و عصیان به نفس خود ستم کردهاند و دستورات الهی را زیر پا گذاشتهاند با حالت توبه و انابه و ندامت از کردار خود پیش تو
میآمدند و از خدا طلب آمرزش میکردند و رسول خدا هم ، ص: 436
صفحه 216 از 275
براي آنان طلب آمرزش میکرد خدا را پذیرنده توبه و مهربان و در گذرنده از نافرمانیهاي توبه کار مییافتند.
از این آیه استفاده میشود: منافق اگر پشیمان شده توبه کند و گذشته را با عمل نیک جبران نماید خداوند متعال بفضل و رحمت
خویش توبه او را قبول میکند.
(64)
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 436
نی فرستادیم ما هرگز رسول جز که امرش را کند از جان قبول
خلق فرمانش باذن حق برند بد دلان از ترك امرش کافرند
ور که ایشان یعنی ارباب نفاق که بخود کردند ظلم اندر سیاق
میلشان در حکم بر طاغوت بود از ندامت آمدند ار بر تو زود
از خدا کردند آمرزش طلب و ان طلب میکرد پیغمبر ز رب
بهر ایشان خواستی یعنی رسول مغفرت را حق ز وي کردي قبول
یافتندي حق تعالی راعیان سوي خود توبهپذیر و مهربان
(64)
، ص: 437
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 437
قوله تعالی وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا.
لو- حرف شرطی است مستعمل در گذشته که مضارع را به معنی ماضی بر میگرداند به عکس ان شرطیۀ و اختلاف است هم در
افاده امتناع و هم در کیفیت آن افاده: بعضیها معتقدند که بهیچ وجه دلالت بر امتناع شرط یا امتناع جواب ندارد بلکه براي مجرد
ربط جواب است بشرط ابن هشام گفته اینقول مانند انکار ضروریات است زیرا فهم امتناع از لو مانند بدیهیات است زیرا هر کس
جمله لو فعل زید را بشنود عدم وقوع فعل را از آن بدون تردید میفهمد و به همین جهت است که استدراك از آن جایز است
مانند:
لو جاء زید اکرمته و لکنّه لم یجئ سیبویه گفته که لو حرفی است براي چیزي که بزودي واقع میشود در اثر وقوع چیز دیگر بدین
معنی که توقع میکند فعلی را در ماضی که توقع فعل دیگر در زمان آینده وابسته و متوقف بر آن است و در حقیقت توقع فعل
آینده بدون فعل گذشته ممتنع است از این رو آن را امتناعیه نام گذاشتهاند.
اما آنچه که در السنه نحویون و معربین مشهور است این است که کلمه لو حرف امتناعیۀ است و دلالت میکند بر امتناع جواب
بعلت امتناع شرط و جمله لو جئتنی لأکرمتک دلالت میکند بر امتناع اکرام بعلت عدم وقوع مجیئ لکن بر این قول نیز اعتراض شده
به اینکه مواردي هست که جواب ممتنع نیست چنانکه خداوند متعال میفرماید: ، ص: 438
وَ لَوْ أَنَّ ما فِی الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَۀُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ کَلِماتُ اللَّهِ و لَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا.
زیرا معلوم است که عدم نفاد بهر صورت واقع است و همچنین تولی عند عدم الاسماع بنظر ابن مالک کلمه لو حرفی است که
صفحه 217 از 275
اقتضاء دارد امتناع ما قبل خود را و همچنین استلزام ما قبل خود را براي ما بعد خود بدون تعرض بنفی دنباله خود، لذا در قول لو قام
زید قام عمرو قیام زید در حین اخبار محکوم بانتفاء است و نیز محکوم است به اینکه ثبوتش مستلزم ثبوت قیام عمرو است و کلام
متعرض آن نیست که آیا عمرو غیر از قیام ملازم قیام زید قیامی دارد یا نه. به عقیده ابن هشام این قول احسن اقوال است.
، ص: 439
[سوره النساء ( 4): آیه 65 ] .... ص : 439
اشاره
( فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّی یُحَکِّمُوكَ فِیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِیماً ( 65
ترجمه و شرح .... ص : 439
خداوند متعال در این آیه مبارکه پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم را مورد خطاب قرار داده و بیان میکند: ایمان این گروه از
مردم پذیرفته نیست جز هنگامیکه بحکمیت تو تن در دهند و تسلیم فرمان تو باشند و اگر کسی از حکمیت رسول اکرم امتناع ورزد
و یا بر نظر و راي او اعتراض کند رسالت وي را انکار نموده و از حریم اسلام خارج خواهد شد زیرا ایمان صفت نفسانی است که
در روان انسان رسوخ مییابد و در آن شائبه تکذیب نباشد لذا با میل و رغبت به فرمان پیامبر اسلام گردن مینهد.
بهر حال مسلمانان واقعی بایستی روح تسلیم در مقابل حق را در خود پرورش دهند.
اینک میفرماید:
به پروردگارت قسم چنین نیست که میپندارند آنها ایمان کامل حقیقی ندارند تا اینکه در منازعات و مشاجرات بین خودشان ترا
حکم یا حاکم قرار دهند ، ص: 440
و در آنچه تو قضاوت و داوري نمائی احساس ناراحتی نکنند بلکه در برابر حکم تو مطیع و منقاد بوده و کاملا تسلیم باشند.
(65)
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 440
پس برب تو قسم اي ذو نسق کاین دو رویان ناورند ایمان بحق
تا ترا سازند از هر ره حکم بین خود در رفع غوغا بیستم
در هر آنچیزیکه اندر اختلاف و ان شد ایشانرا سبب بر اعتصاب
داشت از انصار مردي خورد خیر گفتگو در آب رودي با زبیر
آمدند آن هر دو نزد مصطفی از پی رفع نزاع و ماجري
با زبیر او گفت خیر از آب به چون شدي سیر آب بر همسایه ده
آن صحابی را نبد بهر از شرف گفت بگرفتی بحکم از وي طرف
صفحه 218 از 275
زان که او بد عمهزاده و خویش تو این حکومت بود دور از کیش تو
شد برون از نزد پیغمبر ملول گفت با مردم گذشت از حق رسول
بر مسلمانان در این باب از یهود طعنها بس رفت زین گفت و شنود
نیست ما را شرح این گفتن بکار کرد این آیت نزول از کردگار
که بحکمت تا رضا ندهند خلق از نفاق و کاهلی نرهند خلق
بر خدا ناوردهاند ایمان یقین هم باحکام و کتاب و یوم دین
پس نمییابند اندر خود حرج زان که کردي حکم بر فتح و خرج
گرچه باشد بر خلاف میلشان کس نگردد تنگدل زان در نهان
گردن از طاعت نهند و انقیاد انقیادي محکم از عشق و وداد
(65)
، ص: 441
شان نزول .... ص : 441
برخی معتقدند که این آیه در باره زبیر نازل گشته که با مردي از انصار براي آب دادن به نخلستان به نزاع پرداخت و داوري را به
پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم واگذار نمودند پیامبر به زبیر دستور داد اول باغ خودت را آب بده سپس به همسایهات
واگذار کن مرد انصاري از این داوري پیغمبر خشمناك شد و گفت یا رسول اللّه چون زبیر پسر عمت هست بنفع او فرمان دادي در
اینجا رنگ پیامبر دگرگون شد و دوباره به زبیر فرمود پس از سیراب کردن باغ خود بطور کامل آب را به او بده که باغ خود را
سیراب کند سپس این آیه نازل شد.
عدهاي از مفسرین نوشتهاند: حضرت امام محمد باقر علیه السلام فرمودند:
منازعه مزبور بین زبیر و حاطب بن ابی بلتعه بود چنانکه از زبیر و ام سلمه نیز روایت گردیده است لکن طبري و عدهاي دیگر
گفتهاند این آیه در باره یکنفر منافق و یکنفر یهودي که میخواستند قضاوت و داوري خویش را نزد طاغوت ببرند نازل گردیده
است.
طبرانی در کتاب کبیر حمیدي در مسند خود از ام سلمه و نیز در تفسیر ابن ابی حاتم از سعید بن مسیب موضوع زبیر روایت شده
است.
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 441
قوله تعالی فِیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ.
شجر اهل لغت گفتهاند: هر چه از روئیدنیها تنه دارد شجر است و آنچه تنه ندارد نجم و عشب و حشیش است چنانکه در آیه 6
سوره رحمن میفرماید:
وَ النَّجْمُ وَ الشَّجَرُ یَسْجُدانِ. ، ص: 442
یعنی علف و درخت سجده میکند و جمعش اشجار است.
صفحه 219 از 275
شجر را مطلق و واحد آن را شجرة گفتهاند مانند تمر و تمرة، شجر و شجرة چنانکه در آیه 35 سوره بقره میفرمایند:
وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمِینَ.
و مراد از شجر در آیه مورد بحث مشاجره و تنازع است و منازعۀ را از آن جهت تشاجر گویند که سخن دو خصم یا خصوم مانند
برگ و شاخه درخت بهم مختلط میشوند و بنا به نوشته مجمع معنی آیه چنین است: پس نه بخدایت قسم اهل ایمان نمیشوند تا
ترا در اختلاف خویش حاکم کنند. و در خطبه 106 نهج البلاغه نیز میفرماید:
و تشاجرت الناس بالقلوب و چنانکه گفته میشود:
شجرنی عنه یعنی مرا از آن کار با مجادله باز گرداند. و در حدیث فان اشتجروا فالسلطان ولیّ من لا ولیّ له.
یعنی منازعه کردند پس برتري و تسلط یاور کسی است که سرپرستی و یاوري ندارد.
و از این ماده است:
شجار یعنی چوب هودج و کجاوه مشجر چیزي است که لباس بر آن میاندازند.
شجره بالرمح یعنی او را با نیزه زد بطوریکه نیزه را در بدنش باقی گذاشت.
، ص: 443
[سوره النساء ( 4): آیه 66 ] .... ص : 443
اشاره
وَ لَوْ أَنَّا کَتَبْنا عَلَیْهِمْ أَنِ اقْتُلُوا أَنْفُسَ کُمْ أَوِ اخْرُجُوا مِنْ دِیارِکُمْ ما فَعَلُوهُ إِلاَّ قَلِیلٌ مِنْهُمْ وَ لَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا ما یُوعَظُونَ بِهِ لَکانَ خَیْراً لَهُمْ وَ
( أَشَدَّ تَثْبِیتاً ( 66
ترجمه و شرح .... ص : 443
خداوند متعال در این آیه شریفه به بعضی از تکالیف طاقت فرساي امتهاي پیشین اشاره کرده و بیان میکند اگر ما بمنظور آزمایش
این گروه را که از حکمیت پیغمبر اسلام امتناع ورزیدند مورد عقوبت و کیفر قرار داده و به آنها فرمان دهیم که یکدیگر را بکشند
مانند یهود که پس از بتپرستی و گوساله پرستی به آنان دستور داده شد بکفاره این گناه بزرگ همدیگر را بکشند و یا از وطن
خود بیرون شده خانههاي خود را ترك نمایند این گروه در اثر نفاق آزمایش را نخواهند پذیرفت جز افراد کمی که در ایمان
استقامت دارند در صورتی که اگر دعوت اسلام را که آسانتر است بپذیرند براي ایشان بهتر است و ایمانشان را استوارتر میکند.
اینک میفرماید:
و اگر ما بر این مردم همانند بعضی از امم پیشین دستور میدادیم که خود را بکشید یا از دیار و خانهاي خود بیرون روید تنها عده
کمی از آنها که ایمان واقعی دارند عمل میکردند و حال آنکه اگر به اندرزهائی که به آنها داده میشد عمل أنوار العرفان فی
تفسیر القرآن، ج 8، ص: 444
میکردند براي آنها بهتر بود و ایمان آنها را ثابتتر و محکمتر و بصیرت آنان را در بقاي بر حق و صواب پایدارتر مینمود از این
آیه استفاده میشود: اشخاص مؤمن و با ایمان سختترین فرامین و دستورات الهی را بجا میآورند.
صفحه 220 از 275
(66)
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 444
مینوشتیم ار بر ایشان ز امتحان قتل و بیرون رفتن از شهر و مکان
همچو اسرائیلیان کز یکدگر الفها کشتند تا شام از سحر
وز بلد شد حکم تا بیرون روند وز وطن آواره در هامون شوند
این نکردي جز قلیلی زین گروه که بدین باشند راسختر ز کوه
ور که میکردند ایشان از پسند آنچه بود از حق بر ایشان امر و پند
مینمودندي اطاعت از رسول و امر او را از ره طاعت قبول
بهر ایشان بود بهتر از جهات سختتر در عقل و ایمان و ثبات
(66)
، ص: 445
شان نزول .... ص : 445
از سدي نقل شده که ثابت بن قیس بن شماس میگفت اگر بما امر میشد که خود را بکشیم هر آینه میکشتیم و نیز یک نفر
یهودي هم چنین اظهاري کرده بود سپس آیه:
(وَ لَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا ما یُوعَظُونَ بِهِ) و ما فَعَلُوهُ إِلَّا قَلِیلٌ نازل شد.
تفسیر جامع البیان و روض الجنان نیز این سبب نزول را نقل کردهاند و تفسیر کشف الاسرار هم نوشته منظور از عده قلیل در این آیه
مبارکه عمار یاسر و ثابت بن قیس میباشند که راست میگفتند.
، ص: 446
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 446
قوله تعالی إِلَّا قَلِیلٌ مِنْهُمْ.
رمانی در تفسیر خود مینویسد: لازمه معنی الا این است که اختصاص به کلمهاي دارد که بعد از آن میآید به این معنا اگر کسی
بگوید:
جاءنی القوم الا زیدا.
یعنی همه آمدند فقط زید نیامد یا بگوید:
ما جاءنی الا زید یعنی هیچکس نیاید مگر زید، آمدن و نیامدن اختصاص به زید دارد و یا اگر بگویند:
ما جاءنی الا راکبا فقط آمدن زید را میرساند آنهم در حالتی که سوار مرکب بود. و این کلمه در چند وجه مورد استعمال قرار
گرفته است:
صفحه 221 از 275
1) استثناء متصف چنانکه در آیه 249 سوره بقره میفرماید: )
فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلَّا قَلِیلًا- یا استثناء منقطع چنانکه در آیه 57 سوره فرقان میفرماید:
قُلْ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلَّا مَنْ شاءَ أَنْ یَتَّخِذَ إِلی رَبِّهِ سَبِیلًا.
2) بمعناي غیر که در این صورت جمع نکره و شبیه آن را وصف میکند و اسمیکه بعد از آن میآید معرفه و به اعراب غیر است )
چنانکه در آیه 22 سوره انبیاء میفرماید:
لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَۀٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا جایز نیست لفظ الا را در این آیه استثناء بدانیم زیرا کلمه الهۀ جمع نکره در اثبات است و عمومیت
ندارد لذا استثناء از آن صحیح نیست زیرا اگر الا را استثناء تصور کنیم معنی آیه چنین ، ص: 447
میشود:
لو کان فیهما الهۀ لیس فیهم اللّه لفسدتا.
یعنی اگر در آسمان و زمین خدایانی وجود داشته باشند که اللّه بین آنها نباشد همانا در آسمانها و زمین خلل و فساد و تباهی راه
مییابد و مسلما این معنی به اعتبار مفهوم حقیقی آن باطل است.
3) حرف عاطفه بمنزله واو. )
4) بمعناي بل چنانکه میفرماید: )
طه ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقی إِلَّا تَذْکِرَةً لِمَنْ یَخْشی یعنی بل تذکرة لمن یخشی ( 5) بمعناي بدل و عوض و جانشین چنانکه آیه:
لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَۀٌ إِلَّا اللَّهُ نیز از این قسم میباشد یعنی بدل اللّه و عوض اللّه.
، ص: 448
[سوره النساء ( 4): آیه 67 ] .... ص : 448
اشاره
( وَ إِذاً لَآتَیْناهُمْ مِنْ لَدُنَّا أَجْراً عَظِیماً ( 67
ترجمه و شرح .... ص : 448
خداوند متعال در این آیه مبارکه نیز یکی از فوائد تسلیم و انقیاد در مقابل دستورات الهی را بیان فرموده و میگوید: وقتی که
موعظه را پذیرفتند و استقامت ورزیدند آنها از آسایش و سعادت دو جهان و نعمتهاي ابدي که کسی پایان آن را درك نکرده و
نمییابد بهرهمند مینمائیم تا به این ترتیب دل آدمی به این نزدیکی که از کلمه لدن بیش از کلمه عند بر میخیزد انس گیرد و
نیکوتر به آن رو کند.
اینک میفرماید:
اگر چنین میکردند و امر حق را بموقع اجرا میگذاشتند ما هم از جانب خودمان پاداش بزرگی به آنها میدادیم یعنی دستمزد آنها
را به بندگان دیگرمان محول نمیکردیم و مستقیما خودمان جزاي آنها را میدادیم.
(67)
صفحه 222 از 275
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 448
وز تثبت اندر ایمانشان دهیم اجرشان از نزد خود اجري عظیم
(67)
، ص: 449
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 449
قوله تعالی وَ إِذاً لَآتَیْناهُمْ.
کلمه اذن حرف جواب و جزاء است یعنی آنگاه و آنوقت و این کلمه در ضمن آیات قرآن همه جا با تنوین (اذا) نوشته شده و
محلی که با نون (اذن) نوشته شود یافته نشده است چنانکه در آیه 140 سوره نساء میفرماید:
إِنَّکُمْ إِذاً مِثْلُهُمْ یعنی شما آنوقت نظیر آنها هستید.
کلمه اذن اگر در صدر جمله و آغاز کلام باشد و پس از آن فعل مضارع واقع شود آن را منصوب میکند چنانکه گفته میشود:
اذن اخرج این کلمه همیشه در حالت اقتضاي پاسخ دادن چه صریح باشد و چه در تقدیر بکار برده میشود و عبارتی که با اذن آغاز
میشود متضمن مطالبی است که در جواب و جزاي عبارت مربوط به آن پاسخ است و اگر کلماتی قبل از اذن بیان شود و فعل
مضارع بعد از آن بیاید هم نصب و هم رفعش جایز است مانند:
انا اذن اخرج یا اخرج که نصب و رفع هر دو صحیح است زیرا اذن اول جمله نیست و اگر کلمه اذن بعد از فعل بیاید یا فعلی با او
همراه نباشد عمل نمیکند مانند انا اخرج اذن و آیه: إِنَّکُمْ إِذاً مِثْلُهُمْ نیز از این قبیل است.
، ص: 450
[سوره النساء ( 4): آیه 68 ] .... ص : 450
اشاره
( وَ لَهَدَیْناهُمْ صِراطاً مُسْتَقِیماً ( 68
ترجمه و شرح .... ص : 450
خداوند متعال در این آیه شریفه بیان میکند که از ایمان و پرستش پروردگار سهم بسزائی که شائبه تمرد در آن نباشد نصیب افراد
مطیع و منقاد خواهیم نمود زیرا فضیلت ایمان و تقواي اکتسابی داراي مراتب بیشمار است و هر فرد از اهل ایمان بقدر استعداد و
ظرفیت خود میتواند از آن بهرهمند گردد از این نظر است که درجات ایمان بشماره مؤمنان میباشد و هر مرتبهاي از آن رزق
آسمانی و موهبت الهی است لذا کلمه صراط مستقیم بصورت نکره ذکر شده است.
اینک میفرماید:
صفحه 223 از 275
و باز در چنین حال و بجزاي چنین کردار آنها را براه راست هدایت میکردیم و توفیق رهروي و ثبات بر صراط مستقیم را به آنان
عطا مینمودیم تا هیچگاه گمراه نشوند. البته این هدایت راهنمائی به اصل دین نیست بلکه الطاف تازهاي است که بصورت هدایت
ثانوي به این نوع افراد مطیع داده میشود.
(68)
، ص: 451
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 451
هم نمائیم آن کسانرا راه راست رهروان را راه و مقصد تا کجاست
(68)
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 451
قوله تعالی صِراطاً مُسْتَقِیماً.
استقامت- بنظر راغب استقامت طریق آن است که راست و بر خط مستوي باشد و طریق حق را به آن تشبیه میکنند چنانکه در آیه
153 سوره انعام میفرماید:
وَ أَنَّ هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً و استقامت انسان آن است که ملازم طریق حق باشد چنانکه در آیه 7 سوره توبه میفرماید:
فَمَا اسْتَقامُوا لَکُمْ فَاسْتَقِیمُوا لَهُمْ.
یعنی تا مشرکان در پیمان خود نسبت بشما ثابت ماندند شما هم نسبت به آنها در پیمان خویش ثابت باشید.
و از این ماده است:
مستقیم یعنی ثابت و پا برجاء بر طریق حق، راست چنانکه در آیه 6 سوره ، ص: 452
حمد میفرماید:
اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ.
یعنی ما را بر طریق حق و راه راست هدایت فرما.
قیام- هم مصدر است و هم جمع قائم چنانکه در آیه 191 سوره آل عمران میفرماید:
الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً.
یعنی آنانکه خدا را یاد میکنند ایستادگان و نشستگان. در این آیه کلمه قیام جمع قائم است چنانکه قعود جمع قاعد.
اقامۀ یعنی بر پا کردن، ادامه شیء چنانکه در آیه 43 سوره بقره میفرماید:
وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ.
بنظر طبرسی اقامه نماز آن است که آن را با حدود و فرائض آن انجام دهند ابو مسلم گفته اقامه نماز عبارت از ادامه آن است راغب
نیز این نظریه را پذیرفته است.
یُقِیمُونَ الصَّلاةَ یعنی یدیمون فعلها و یحافظون علیها- المنار مینویسد: اقامه عبارت از آن است که نماز را با توجه و از روي خلوص
میخواند و هر نمازي که در آن توجه نباشد صورت نماز است.
صفحه 224 از 275
، ص: 453
[سوره النساء ( 4): آیه 69 ] .... ص : 453
اشاره
( وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً ( 69
ترجمه و شرح .... ص : 453
خداوند متعال در این آیه مبارکه نیز یکی از امتیازات افراد مطیع بدستورات الهی و پیامبر اسلام را بیان نموده و میگوید کسانیکه
در مقام اطاعت برآیند و در عقیده و خوي پسندیده استقامت داشته باشند و شائبه تخلف در آنان نباشد در اثر سعی و کوشش
بمرتبه کامل از ایمان نائل گشته و ملحق به پیامبران خواهند بود و با این افق بلند و دلپذیر مؤمنان را تشویق میکند این بار اطاعت امر
و تکلیفی نیست بلکه وسیله برآمدن به این جایگاه بلند و رسیدن به این آرزوي دلپذیر است.
اینک میفرماید:
و کسیکه خدا و پیغمبر را در اوامر و نواهیشان اطاعت کند در روز رستاخیز با کسانی در بهشت خواهد بود که نعمت لایزال الهی بر
آنها تمام گشته و مورد انعام و احسان خدا قرار گرفتهاند از پیامبران و صدیقان و شهداء و صالحان و از دیدار و صحبت و رفاقت
این بزرگواران بهرهمند خواهد بود و چه نیکو رفیقانی هستند این جماعت که مصاحبت آنان از هر نعمت و لذت گواراتر است.
(69)
، ص: 454
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 454
و آنکه فرمان برد از حق و ز رسول آن گروه اندر قیامت در حصول
با کسانی ز اهل حق باشند یار کاهل انعامند از پروردگار
ز انبیاء و صادقان و صالحان و ان شهیدان که فدا کردند جان
و انکه باشد در رفاقت نیک پی یار هر کس کو رود بر گام وي
یا تواند بود کاین نیکو رفیق نیست غیر از آن چهار اندر طریق
یعنی ایشان ور رفقات اکملند از تمام خلق عالم افضلند
کرده حق بر چار قسم اخیار را برگزیده بر عباد این چار را
انبیاء که محرم راز ویند در حریم قرب دمساز ویند
صادقان اهل عیانند و شهود دیده ز اشیا سر سلطان وجود
و ان شهیدان رسته از آمال خویش در ره او داده جان و مال خویش
صفحه 225 از 275
صالحان بر پاس امر حضرتش کرده واحد همّ خود در طاعتش
هر که شد با این جماعت همنشین گردد او روشن دل و پاکیزه دین
از نبیین قصد یا پیغمبر است هم ز صدقین مراد از حیدر است
گر بلفظ جمعشان بستوده حق جامعند این دو در اوصاف فرق
بحر گوئی کافی است از ذکر درّ خاصه بحري کو ز گوهرهاست پر
یک علی گو کار خود یکباره کن پرده چشم دو بین را پاره کن
از شهیدان شد اشارت بر حسین هر نبی و هر ولی نور دو عین
صالحان اولاد او تاقائمند بر وجوب لطف از حق دائمند
(69)
، ص: 455
شان نزول .... ص : 455
تفسیر روض الجنان و مجمع البیان نوشتهاند: این آیه در باره ثوبان مولی رسول اللّه نازل گردیده که علاقه شدیدي به پیامبر اکرم
داشت به قسمی که در باره دیدار پیغمبر اکرم کم صبر بود در یکی از روزها رنگ صورت وي تغییر یافته و جسم او لاغر شده بود
پیامبر وقتی او را با اینحال دید فرمود اي ثوبان ترا چه شده است؟ که رنگت پریده و لاغر شدهاي عرض کرد یا رسول اللّه مریض
نیستم و دردي هم ندارم ولی گاهی که شما را نمیبینم بر من سخت میگذرد و در این اندیشهام که در آخرت شما را نخواهم دید
زیرا جایگاه شما در اعلی علیین است و مرا بدانجا دسترسی نیست و در این فکرم که اگر شما را در آخرت نه بینم بمن چه خواهد
گذشت سپس این آیه نازل گردید.
قتاده و مسروق الاجدع گفتهاند: اصحاب پیغمبر گفتند سزاوار نیست یا رسول اللّه در دنیا ما از تو جدا باشیم و ترا نه بینیم و در
آخرت هم چون جایگاه تو در بالاترین درجات است لذا از دیدار تو محروم خواهیم شد لذا این آیه نازل شد.
حسن بصري و سعید بن جبیر و مسروق و قتاده و ربیع و سدي و عامر گویند که سبب نزول این آیه این بود که بعضی از مردم چنین
توهم میکردند که چون انبیاء در بالاترین مقام آخرت یعنی اعلی علیین هستند دسترسی به آنان و دیدار و حضور با آنان با وجود
تقوي و پرهیزکاري و اطاعت از خدا و رسول میسر نخواهد بود و بهمین مناسبت این آیه نازل گردید.
صاحب کشف الاسرار نوشته این آیه در باره عبد اللّه بن زید بن عبد اللّه ، ص: 456
الانصاري الخزرجی که سخت رسول خدا را دوست میداشت نازل گردیده است زیرا وي روزي نزد پیامبر آمد و عرض کرد یا
رسول اللّه ما جز دیدار تو آرزو و نصیبی در دنیا نداریم، و نیز از وي نقل کردهاند که گفت گاهی اتفاق افتاده که گرسنه بودم و
دست به طعام برده بودم و در آن میان پیامبر بیادم میافتاد نمیتوانستم آن طعام را بخورم مگر اینکه طعام را میگذاشتم و به دیدار
رسول خدا میشتافتم و گوید که بخود پیامبر گفتم یا رسول اللّه هر وقت شما بیادم میافتی با عجله به دیدار شما میشتابم سپس
گفتم یا رسول اللّه فردا که در بهشت خواهی بود ما ترا چگونه میتوانیم به بینیم و این آیه در جواب او نازل شد.
، ص: 457
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 457
صفحه 226 از 275
قوله تعالی وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً.
رفق- یعنی مدارا، ملاطفت.
مرفق- یعنی لطف، سهولت، گشایش.
چنانکه در آیه 16 سوره کهف میفرماید:
یُهَیِّئْ لَکُمْ مِنْ أَمْرِکُمْ مِرفَقاً.
یعنی خدا براي شما از مشکلی که دارید سهولت و گشایش پیش آورد.
بعضی از لغویین این کلمه را با فتح میم و کسر فا و برخی بعکس آن خواندهاند یکی است یعنی مصدر و بمعنی لطف و سهولت
میباشد و جمعش مرافق است چنانکه در آیه 6 سوره مائده میفرماید:
فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَی الْمَرافِقِ.
و از این ماده است:
رفیق یعنی مدارا کننده، دوست چنانکه در آیه مورد بحث گذشت.
مرتفق یعنی متکا، بالش و بنظر بعضی آسایشگاه، چنانکه در آیه 31 سوره کهف میفرماید:
مُتَّکِئِینَ فِیها عَلَی الْأَرائِکِ نِعْمَ الثَّوابُ وَ حَسُنَتْ مُرْتَفَقاً.
یعنی بر تختهاي مرصع تکیه زدهاند چه خوب پاداشی و چه نیکو بالشهائی.
صاحب قاموس قرآن مینویسد: بنظر میآید که کلمه مرتفقا به معنی محل مرافقت و ملاطفت باشد یعنی بهتر آسایشگاه است.
، ص: 458
[سوره النساء ( 4): آیه 70 ] .... ص : 458
اشاره
( ذلِکَ الْفَضْلُ مِنَ اللَّهِ وَ کَفی بِاللَّهِ عَلِیماً ( 70
ترجمه و شرح .... ص : 458
خداوند متعال در این آیه شریفه بیان میکند: رفاقت و همنشینی با پیامبران و اوصیاء علیهم السلام بالاترین فضل و موهبت پروردگار
بر اهل ایمان و تقوي است و پاداشی است که انسان تنها با کوشش خود شایستگی آن را پیدا نمیکند بلکه فضل و رحمت خداست
که دستگیر کوشش آدمی میشود و پاداش را دو چندان میکند و هرگز کسی بجز آنان از این نعمت عظمی بهره و نصیبی نخواهد
داشت.
اینکه میفرماید:
این مرحمت و عنایت تفضلی است از جانب خداي براي مطیعان و فرمانبران از خدا و رسولش و براي این مردمان خالص و مخلص
کافی است که خدا از حال بندگان و نیات و اعمال آنان آگاه است و میداند چه کسی شایسته مرافقت با پیغمبران و صدیقان و
شهیدان و صالحان هست و چه کسی شایسته نیست.
صفحه 227 از 275
(70)
، ص: 459
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 459
این است فضلی از خدا در کارشان که شود منعم علیهم یارشان
بلکه خود که مؤمن از جان و دلند جمله در منعم علیهم داخلند
پس بود بی شک خداوند علیم در جزاي اهل ایمان بر نعیم
که صلاحیت مر ایشانراست تام در توافق با خواص و با گرام
(70)
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 459
قوله تعالی ذلِکَ الْفَضْلُ.
ذلک- اسم اشاره براي بعید است لام آن براي افاده دوري و کاف آن براي خطاب است و خطاب نسبت به کسی است که کلام بر
او القا میشود. طبرسی گفتند لام آن براي تأکید است شاید مراد تأکید دوري است چنانکه در آیه 97 سوره اسراء میفرماید:
ذلِکَ جَزاؤُهُمْ بِأَنَّهُمْ کَفَرُوا بِآیاتِنا.
گاهی با آن به شیء حاضر اشاره میشود و مراد از آن نشان دادن علو رتبه آن شیء است چنانکه در آیه 1 سوره بقره میفرماید:
، ص: 460
ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُديً لِلْمُتَّقِینَ.
مراد از کتاب قرآن است و بجهت بلندي مقام آن با ذلک اشاره شده و بنظر صاحب قاموس قرآن این وجه بهتر از وجوه عدیدهاي
است که در باره ذلک در آیه گفتهاند و نیز با این کلمه بمطلب گذشته در کلام، که چندان هم دور نیست اشاره میشود چنانکه در
آیه 68 سوره بقره میفرماید:
لا فارِضٌ وَ لا بِکْرٌ عَوانٌ بَیْنَ ذلِکَ.
و کلمه ذلکم هم همان ذلک است که چون طرف خطاب جماعت باشد بجاي کاف کم استعمال میشود چنانکه در آیه 75 سوره
غافر میفرماید:
ذلِکُمْ بِما کُنْتُمْ تَفْرَحُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ.
، ص: 461
توضیحات .... ص : 461
قوله تعالی یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ.
اینکه در این آیه مبارکه امر بطاعت رسول را هر چند طاعت او مقرون بطاعت خداست جداگانه دستور داده است بخاطر مبالغه در
بیان و رفع توهم از کسی است که خیال کند اطاعت آنچه در قرآن نیست واجب نیست چنانکه در آیات:
صفحه 228 از 275
مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ- ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوي إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحی و لَکُمْ فِی
رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَ نَۀٌ نیز فرموده است پس اطاعت از رسول همان اطاعت خداست و امتثال اوامر او امتثال اوامر خداست و طاعت
رسول چه در حال حیات و چه پس از ممات او واجب است زیرا او تمام جهانیان را تا روز قیامت بسوي خدا دعوت نموده و بر هر
مکلفی واجب است او را رسول بر تمام جهانیان بداند و تا جهان باقی است از تعلیمات او اطاعت نماید.
اما اولو الامر نصیبی از وحی ندارند بلکه شأن آنان دادن راي مقبول است زیرا مانند پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم راي و
قول آنها واجب الاطاعۀ میباشد لذا وقتی وجوب رجوع و تسلیم در مشاجرات است فقط از خدا و رسول وي نام میبرد نه از ایشان
زیرا مخاطب این رجوع در مشاجرات مؤمنین، مورد خطاب در آیه یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ... هستند و مقصود از منازعۀ نیز منازعات
ایشان است که مؤمنین با اولی الامر که واجب الاطاعۀ هستند تنازع داشته باشند بلکه تنازع بین خود مؤمنین است و طاعت در راي
شخصی آنها نیست بلکه در حکم خدائی است که مورد نزاع میباشد و این مطلب بقرینه آیات بعد از أنوار العرفان فی تفسیر
القرآن، ج 8، ص: 462
آن میباشد که کسانی را مذمت میکند که بحکم طاغوت رجوع مینمایند نه بحکم خدا و رسول او و این حکم باید به احکام
دین مبین اسلام که در قرآن و احادیث هست برگردد قرآن و احادیث هم براي کسیکه آنها را میفهمد دو حجت قطعی در کار
دینند و گفتن اولی الامر که قرآن و احادیث اینچنین حکم میکنند نیز حجت قاطع است زیرا آیه وجوب اطاعت آنها را بدون هیچ
قید و شرطی بر ما قرار داده و همه اینها بالاخره بقرآن و حدیث بر میگردند و از اینجا معلوم میشود که اولو الامر هر کس که
باشند نمیتوانند حکم جدیدي وضع نمایند و نمیتوانند حکم ثابت در کتاب و سنتی را نسخ کنند و گر نه وجوب رجوع در موقع
نزاع بکتاب و سنت و خدا و رسول معنائی نداشت فقط اولو الامر میتوانند در موارد نفوذ ولایتشان اظهار راي نمایند و در قضایا و
موضوعات عامه از حکم خدا و رسول پرده بردارند.
قوله تعالی وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ.
مفسرین در باره اولو الامر سخن بسیار دارند از جمله آنهاست: عدهاي معتقدند منظور از اولی الامر امراء و حکام و مصادر در
امورند سدي و جبائی و بلخی و طبري نیز این قول را اختیار کردهاند.
بعضی از مفسرین از جمله آنها مجاهد و حسن و عطا و جماعتی از اصحاب گفتهاند منظور از اولی الامر علماء میباشند زیرا آنها در
کتاب و سنت اجتهاد دارند و بدیگران واجب است در موقع تنازع به آنان مراجعه نمایند ولی اصحاب ما امامیۀ و همه مفسران شیعه
اتفاق نظر دارند که مقصود از اولی الامر امامان معصوم میباشند که رهبري مادي و معنوي جامعه اسلامی در تمام شئون از جانب
خداوند متعال و پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم به آنان سپرده شده است و جایز نیست که خداوند و رسولش اطاعت کسی
را بطور اطلاق واجب کند مگر کسیکه عصمت او ثابت و معصوم از خطا باشد و بدانند که باطن او مانند أنوار العرفان فی تفسیر
القرآن، ج 8، ص: 463
ظاهرش میباشد و از غلط و کردار زشت و قبیح در امان است و این صفت در امراء و علماء که بغیر آل محمد باشند حاصل نیست
و خداوند متعال اجلّ است از اینکه امر به اطاعت کسی بکند که نافرمانی خدا میکند یا بندگان را به اطاعت و انقیاد از کسانی
وادار کند که خود آنها در کردار و گفتار اختلاف دارند زیرا محال است از گروهی که خود داراي اختلافند اطاعت نمود و چنانکه
پیامبر اکرم فوق اولی الامر میباشد اولی الامر هم باید فوق سایر خلق باشند و این صفت ائمه هدي از آل محمد است که امامت آنها
و عصمت و امانت و عدالت آنها به ثبوت پیوسته و امت بر بلندي مرتبت و رفعت آنها اتفاق نظر دارند خلاصه آنکه اولی الامر
کسانی هستند که باید خود معصیت نکند و پاك و منزه از هر گونه رجس و پلیدي ظاهري و باطنی و نافرمانی بوده و مردم را وادار
به معصیت ننمایند زیرا:
صفحه 229 از 275
ذات نایافته از هستی بخش کی تواند که شود هستی بخش
قوله تعالی یُرِیدُونَ أَنْ یَتَحاکَمُوا إِلَی الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ یَکْفُرُوا بِهِ.
بنظر ابن عباس و مجاهد و ربیع و ضحاك منظور از طاغوت در این آیه مبارکه کعب بن اشرف است، اما به عقیده شعبی و قتاده
مقصود از طاغوت در این آیه کاهنی بوده در جهینه که منافق میخواست محاکمه را پیش وي ببرد لکن به اعتقاد حسن مراد از
طاغوت در اینجا بتهائی بوده که در دوران جاهلیت محاکمه را پیش آنها میبردند ولی بنابر آنچه اصحاب ما امامیۀ از امام محمد
باقر و امام جعفر صادق علیهما السلام روایت کردهاند که فرمودند:
هر کس بغیر حق و بخلاف حکم خدا حکمی دهد و مردم او را بداوري ، ص: 464
بطلبند طاغوت است بالاخرة آیه شریفه یک حکم عمومی و جاودانی را براي همه مسلمانان در همه اعصار بیان کرده و به آنها
اخطار میکند که مراجعه کردن به حکام باطل و داوري خواستن از حکام طاغوت با ایمان بخدا و کتب آسمانی سازگار نیست.
و مقصود از جمله وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ یَکْفُرُوا بِهِ در این آیه مبارکه امري است که در آیه:
وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِی کُلِّ أُمَّۀٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ.
و در آیه فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقی لَا انْفِصامَ لَها فرموده است.
خلاصه بمردم دستور داده شده که به طاغوت که حمکش با اصل بزرگ و سر چشمه پیوستگی ندارد رو نکنند زیرا شیطان آنها را
به بیراههیی میاندازد که در آن نه براه میرسند و نه دسترسی ببازگشت دارند.
قوله تعالی وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلی ما أَنْزَلَ اللَّهُ.
در این آیه شریفه خداوند متعال بیان میکند که این مسلمان نماها نه تنها بسراغ طاغوت میروند بلکه دعوت آنان به داوري پیامبر
اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم مقاومت بخرج داده و از پذیرفتن آن امتناع میورزند و این خود علامت روح نفاق و ضعف ایمان
آنها است سپس در آیه بعد میفرماید: وقتی که این نوع افراد بخاطر اعمالشان گرفتار مصیبتی میگردند از روي اجبار بسوي تو
میآیند و قسم میخورند که مقصود از بردن داوري به پیش دیگران فقط بخاطر ایجاد توافق بین طرفین دعوي بوده و نظر دیگري
نداشتیم لکن خداوند متعال در آیه سوم پرده از گفتار آنان برداشته و اینگونه تظاهرات دروغین را ابطال میکند و روشن میسازد
که خدا اسرار درون دلهاي آنان را میداند با اینحال برسول اکرم صلی ، ص: 465
اللّه علیه و آله و سلم امر میکند که از مجازات آنها صرف نظر کن سپس فرمان میدهد که آنها را نصیحت کن و نتائج اعمالشان
را به آنان گوشزد نما تا در دل و جان آنها مؤثر باشد و راه عذري بر احدي از آنها باقی نماند و از جمله فاعرض عنهم استفاده
میشود که پیغمبر اکرم منافقین را میشناخت ولی مأمور بود که متعرض آنها نشود و نفاق آنان را ظاهر نکند.
قوله تعالی وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِیُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ.
آیه مبارکه اندیشه و طرز فکر منافقین را تکذیب نموده و بیان میکند که هرگز گمان نکنند که غرض از وجوب اطاعت پیامبران
همانا تأمین مصالح مردم است و بس و اگر بدون پیروي از دستورات پیامبر مصالح آنان تأمین گردد اطاعت پیامبر بر مردم لازم و
واجب نیست بگمان اینکه شرك بپروردگار میباشد بلکه پروردگار پیروي پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم را بدون قید و
شرط براي همیشه واجب نموده زیرا بحکم فطرت ستایش آفریدگار بجز از طریق پیروي از پیامبران مقدور و میسر نمیباشد لذا
اطاعت رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم شرك به آفریدگار نخواهد بود و اگر بعضی از مردم از آزادي خود سوء استفاده
نموده و اطاعت نکردند تقصیر متوجه خود آنها است و این آیه عقیده جبریون که معتقدند بعضی از مردم از اول موظف به اطاعت
و بعضی محکوم به عصیان بودهاند نفی میکند زیرا هدف از ارسال پیامبران اطاعت همه مردم بوده است سپس میفرماید این گروه
منافق که از حکمیت پیغمبر اکرم امتناع کرده و بر خلاف حقیقت عذر آورده و قسم یاد کردهاند اگر پشیمان شوند و بطرف خداوند
صفحه 230 از 275
متعال باز گردند و از مخالفت پیامبر گرامی بحقیقت عذرخواهی کنند بطوریکه توبه آنها را بپذیرد و از نفاق آنان درگذرد خدا نیز
گناهان آنان را عفو میکند و به ایمان رهبري نموده و ایشان را مورد رحمت و فضل خویش قرار میدهد. و نیز این آیه دلالت دارد
بر اینکه هر کس چیزي از اوامر خدا و رسولش را ردّ کند خواه این ردّ ، ص: 466
از جهت شک باشد یا از جهت تمرد او خارج از اسلام است و پیروي از پیغمبر در فرایض عینی فرض عین و در واجبات کفائی
واجب کفائی و در واجبات واجب و در سنن سنت است و مخالفت وي مزیل نعمت محمدي صلی اللّه علیه و آله و سلم است.
بکوي عشق منه بی دلیل راه قدم که من بخویش نمودم صد اهتمام و نشد
قوله تعالی فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّی یُحَکِّمُوكَ.
یکی از علائم قطعیه ایمان رضاي بحکم خدا و تسلیم بقضاء اوست و تا شخص چنین نباشد مؤمن حقیقی نیست و این معنی در موقع
مشاجره و اختلاف و نزاع ظهور پیدا میکند که با کثرت شوق به غلبه بر خصم و نیل خود به مقصود وقتی به بیند حکم خدا با
طرف اوست بدون آنکه در نفس خود کلفتی احساس نماید با کمال سهولت و انقیاد ظاهرا و باطنا تسلیم امر و حکم الهی شود و
چون ملازمه ایمان حقیقی با این معنی و این خلق مخفی بوده لذا اولا موکد بنفی غیر و ثانیا مؤکد بقسم گردیده است.
و در روایت آمده که این آیه و آیه قبل در بیان حال مخالفین است که تا راضی بحکم امیر المؤمنین علی علیه السلام نشود مؤمن
نیستند.
قوله تعالی وَ لَوْ أَنَّا کَتَبْنا عَلَیْهِمْ أَنِ اقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ.
خداوند متعال در این آیه مبارکه از اسرار باطن منافقان پرده برداشته و بیان میکند اگر بر این گروه واجب میکردیم و دستور
میدادیم که خود را بکشید یا از دیارتان خارج گردید جز عده کمی اطاعت نمیکردند چنانکه به امت حضرت موسی دستور
دادیم و آنان را بر اینکار ملزم ساختیم و آنها خویشتن ، ص: 467
را کشتند و بسوي تیه رفتند.
بنظر برخی از مفسرین منظور از کلمه قلیل در این آیه ثابت بن قیس بن شماس است و به عقیده بعضی منظور جماعتی از اصحاب
پیامبر اکرم است که میگفتند بخدا اگر بما امر شود اطاعت میکنیم پس خداي را حمد میکنیم که ما را به اینکار امر نکرد و از
این جماعت بود عبد اللّه بن مسعود و عمار یاسر از این رو پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمودند: برخی از افراد امت من
مردانی هستند که ایمان در دل ایشان از کوههاي بلند استوارتر است سپس میفرماید: اگر این عده به امر خدا عمل میکردند براي
آنها بهتر و از لحاظ بصیرت در امر دین سختتر بود و بقول بعضی از مفسرین معنی آیه این است:
اگر آنها موعظه خدا و رسولش را در امور دین و دنیا قبول میکردند ثبات آنان بحق بیشتر و از گمراهی و اشتباه دورتر میشدند اما
بلخی گفته معنی آیه چنین است:
اگر گشتن و خارج شدن از دیار بر آنها واجب میشد انجام نمیدادند اکنون که این کارها بر آنها واجب نشده است کارهاي
آسانی که به آنها دستور داده شده انجام دهند که براي آنها بهتر و در راه ثبات ایمان محکمتر است.
در آیه بعد از این میفرماید: اگر آنها چنین میکردند از جانب خود به آنان اجري عظیم میدادیم که احدي بکنه آن پی نمیبرد
پایان و حد اعلاي آن را درك نمیکرد و لهدیناهم صراطا مستقیما و آنها را براه راست استوار میداشتیم و بنظر بعضی از مفسرین
معنی آیه چنین است: یعنی نسبت به آنها الطاف و عنایاتی میکنیم که بتوانند بر اطاعت استوار بمانند و از استقامت برخوردار
گردند و تقدیر آیه چنین است و وفقناهم للثبات علی الصراط المستقیم.
و برخی گفتهاند: منظور این است که در آخرت نیز آنان را به راه بهشت ، ص: 468
هدایت میکنیم ابو علی جبائی نیز این معنی را پذیرفته است و میگوید جایز نیست که در اینجا مقصود از هدایت ارشاد به دین
صفحه 231 از 275
باشد زیرا پاداشی است که خدا به بنده مؤمن و مطیع داده است و انسان وقتی مؤمن و مطیع خواهد بود که هدایت یافته باشد.
قوله تعالی وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ.
مجمع البیان مینویسد در معنی کلمه صدیقین در این آیه مبارکه گفتهاند:
یعنی آنکه همه گفتههاي خدا و رسول را راست و درست بداند.
عبده- معتقد است صدیقین کسانی هستند که نهادشان پاکیزه است و مزاجهاشان معتدل است و نیتهاشان پاك است و این صفا در
آنها موجب میشود که حق و باطل و خیر و شر را بزودي در مییابند و از یکدیگر جدا میکنند و از همین خاصیت اخلاقی آنها
است که حق را به بهترین صورت تصدیق میکنند و در راستی بزبان و عمل کسی بالاتر از آنها نیست.
فخر رازي نوشته: برخی از مفسرین گفتهاند: صدیقین افاضل اصحاب پیغمبر هستند و در قرآن میان صدیق و پیغمبر فاصله نگذاشته
است و درجهاي پس از آن قرار داده است چنانکه در وصف اسماعیل صادق الوعد و در وصف ادریس صدیقا نبیا گفته شده است
پس نتیجه آن است که اگر از مرتبهي صدیقی بالا رفت به نبوت میرسد و اگر از نبوت تنزل کرد صدیق میشود.
محمد جواد نجفی در تفسیر خود مینویسد: همانطوریکه کلمه صدیقین در این آیه مبارکه از لحاظ ردیف بعد از کلمه نبیین بکار
برده شده همانطور هم باید از لحاظ معنا تالی تلو نبیین باشد یعنی همانطور که پیامبران در دوره عمر خود صدیق و راستگو بودند
همانطور هم صدیقین باید افرادي باشند که راستگو باشند و هیچگاه گرد دروغ نگردند و خطاکار نباشند و پس از پیغمبر اکرم صلی
اللّه علیه و آله و سلم حضرت علی علیه السلام و یازده فرزند بزرگوارش داراي این ، ص: 469
صفت بودند و احدي از مردم آنها را دروغگو و خطاکار ندیدند.
و اما در باره معنی شهداء أبو الفتوح دو معنی بیان کردهاند:
1) یعنی آنکه بشهادت بر حق ایستادگی و استقامت کند تا او را بکشند. )
2) آنکه روز قیامت از گواهان و شاهدان بر اعمال دیگران باشد چنانکه در آیه دیگر میفرماید: )
لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی النَّاسِ.
این دو معنی از این جهت است که وي شهید را از شاهد به معنی گواه دانستهاند لکن ممکن است این کلمه از شهود بمعنی حضور
باشد یعنی آنانکه در موقع کشته شدنشان ملائکۀ حاضر میشوند و مشاهده میکنند که آنها بچه صورت زندگی را ترك میکنند
و شهید منحصر به کسی نیست که با شمشیر کشته شود بلکه شهید آن است که شهادت دهد بدرستی دین خدا با استدلال و بیان و
یا شمشیر.
و در باره کلمه صالحین نیز أبو الفتوح مینویسد: صلاح استقامت نفس بود در حسن عمل و مصلح و مقوم نفس خود یا دیگري،
لکن فخر رازي نوشته:
صالح یعنی آنکه شایسته است در عقیده و کار خود چون جهل فساد در عقیده است و معصیت فساد در عمل.
حسینی نوشته: ملخص آیه این است که هر که امروز کسی را دوست دارد فردا با او خواهد بود البته معناي اینکه با او خواهد بود
این نیست که حتی داراي مقام و درجه او هم خواهد بود بلکه همینقدر که در بهشت باشد کافی است که گفته شود با آنان میباشد
زیرا بهشت داراي درجاتی است و هر کسی در درجه خود برقرار خواهد بود و این موضوع منافاتی ندارد با اینکه با یکدیگر باشند و
همدیگر را ملاقات نمایند ضمنا از این آیه استفاده میشود که معاشران و همنشینهاي خوب به اندازهاي داراي اهمیت است که
حتی در عالم آخرت براي تکمیل نعمتهاي بهشتی این نعمت بزرگ به مطیعان ارزانی میگردد و این موهبتی است أنوار العرفان فی
تفسیر القرآن، ج 8، ص: 470
از جانب پروردگار و او از حال بندگان و نیات و شایستگیهاي آنان با خبر است و آنها را همنشین پیغمبران خواهد نمود.
صفحه 232 از 275
جلوه حسن تو دل میبرد از شاه و گدا چشم بد دور که هم جانی و هم جانانی
گرچه دوریم بیاد تو قدح مینوشیم بعد منزل نبود در سفر روحانی
و مقدم نمودن کلمه ذلک در این آیه مبارکه که اشارهاي براي دور است و دخول لام در خبر دلیل بر عظمت این فضل خدا است و
ختم آیه هم بعلم بخاطر این است که سخن در درجات ایمان است که چیزي بجز علم الهی بر آن راه ندارد و مخفی نماند که
صنعت ادبی التفات در همه این آیات کریمه بکار برده شده است.
، ص: 471
روایات .... ص : 471
1) ابن بابویه به سند خود از جابر بن یزید جعفی روایت نموده که وي گفت از جابر انصاري شنیدم که وقتی که آیه یا أَیُّهَا الَّذِینَ )
آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ نازل شد عرض کردم یا رسول اللّه شما خدا را بما شناساندي و رسولش هم که
خودتان میباشید اولی الامر که اطاعت او در مرتبه خدا و رسول قرار گرفته کیست؟ پیغمبر فرمود: اي جابر مراد از اولی الامر
جانشینان من میباشند که اول آنها علی بن ابی طالب علیه السلام است بعد حسن سپس حسین بعد علی بن الحسین بعد محمد بن
علی که در تورات معروف به باقر است و تو او را درك میکنی اي جابر هر وقت خدمتش رسیدي سلام مرا به او برسان بعد از او
جعفر صادق بعد موسی بن جعفر و پس از او علی بن موسی و بعد از وي محمد بن علی و سپس علی بن محمد و بعد از او حسن بن
علی بعد از او همنام و هم کنیۀ من حجت خدا در روي زمین فرزند حسن بن علی عسکري که امامی است خدا او را از نظر شیعیان
پنهان و غایب میکند و بدست او مشرق تا مغرب زمین فتح میشود و خداوند بدست او نام خود را به تمام مردم میرساند و خدا
آن امام را غایب نمیگرداند مگر براي آزمایش دلها و امتحان مراتب ایمان آنان جابر گفت عرض کردم اي رسول خدا آیا در
زمان غیبت او شیعیان از وي انتفاعی میبرند؟ فرمود آري به آن خدائی که جانم بدست قدرت اوست و مرا بسوي خلق فرستاده
است شیعیان از نور او روشن میشوند و از ولایت وي منتفع و بهرهمند میگردند چنانکه مردم از آفتاب منتفع میگردند در صورتی
که آفتاب در زیر ابر میباشد سپس فرمود اي جابر اینها از مکنونات و سر خدا بود و از خزائن علم أنوار العرفان فی تفسیر القرآن،
ج 8، ص: 472
اوست و از غیر اهلش اینها را پنهان کن.
2) در کتاب کافی از ابی مسروق روایت کرده که وي گفته حضور حضرت امام جعفر صادق علیه السلام عرض کردم ما با مردم )
سخن میگوئیم و به آیه: أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ حجت میآوریم میگویند این آیه در حق مؤمنین نازل
شده و آیه:
قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی را براي آنان دلیل میآوریم میگویند این آیه هم در باره قرابات و ارحام مسلمین نازل
گردیده و هر چیزي را که براي مخالفین حجت میآوریم براي هر یک از آنها تأویلات باطل میآورند فرمود هر گاه کار به اینجا
رسید که به دلائل و حجتهاي شما قانع نشدند آنها را به مباهله دعوت نموده و نفرین کنید عرض کردم چطور مباهله کنیم
فرمودند نفس خود را تا سه روز پاکیزه نموده و اصلاح کنید و سه روز روزه بگیرید و با مدعی و مخالفین خود بسوي کوهها بیرون
روید اگر دو نفر باشید انگشت سبابه خویش را در انگشت سبابه او شبکه نموده تا بنصفه خم کن و شروع کن ابتداء براي خود
بخوان.
.« اللّهم رب السماوات السبع و رب الارضین السبع عالم الغیب و الشهادة الرحمن الرحیم »
اگر چنانکه ابو مسروق خودش حقی را انکار نموده و ادعاي باطلی میکند آتشی از آسمان نازل و یا عذابی دردناك برسان آنوقت
صفحه 233 از 275
دعا را متوجه مدعی نموده و بگو خدایا اگر این شخص منکر حقی است و یا ادعاي باطل میکند بسوي او آتشی از آسمان نازل و
یا عذاب دردناکی بفرست سپس فرمود همینکه آثار نزول بلا را مشاهده نمودي دیگر در آن مکان توقف منما بخدا قسم کسی این
عمل را انجام نمیدهد مگر آنکه خدا مباهله و نفرین او را به اجابت میرساند سپس فرمود وقت و ساعت مباهله باید ما بین طلوع
فجر و طلوع آفتاب باشد. ، ص: 473
3) کافی از ابی بصیر روایت کرده که وي گفته از امام جعفر صادق علیه السلام معنی آیه: أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ )
مِنْکُمْ را سؤال کردم فرمودند مراد از اولی الامر امیر المؤمنین علی و فرزندانش میباشد و این آیه در حق آنان نازل شده است
عرض کردم مردم میگویند اگر این آیه در حق آن بزرگواران نازل گردیده پس چرا خدا آنان را بنام بیان نفرموده حضرت فرمود
بمردم بگو خداوند در قرآن آیه: أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ را نازل فرموده و بیان نکرده چگونگی نماز و تعداد رکعات آن را و
همچنین بیان نکرده مقدار زکوة را اما پیغمبر اکرم نماز و زکوة را براي مردم بیان فرمودهاند و همچنین آیه حج را نازل فرموده ولی
تعداد طواف و کیفیت حج را پیغمبر اکرم براي مردم تفسیر کردهاند این آیه را هم در حق امیر المؤمنین علی علیه السلام و
فرزندانش نازل کرده و پیغمبر آن را تفسیر نموده و فرموده است اي مردم بدانید من هر که را مولا و آقایم علی نیز مولا و آقاي
اوست سفارش میکنم شما را بکتاب خدا و اهل بیت خود و از خداوند درخواست کردهام که میان آندو جدائی نیفکند تا کنار
حوض کوثر بر من وارد شوند پروردگار هم درخواست مرا قبول فرمودند اي مردم به اهل بیت من چیزي را یاد ندهید زیرا آنها
داناتر از همه شما هستند و هرگز کسی را از راه راست خارج نمیکنند و براه ضلالت و گمراهی وارد نمیسازند اي ابی بصیر اگر
پیغمبر ساکت شده بود و مراد از اولی الامر را بیان نمیفرمود همانا فلان و فلان مردم بسوي خود دعوت نمیکردند خداوند آیه
تطهیر را در قرآن نازل فرمود تا شاهد و گواه بر بیان پیغمبرش باشد و فرمود:
إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً.
روزي امیر المؤمنین و دو فرزندش حسن و حسین علیهما السلام و حضرت فاطمه علیها سلام در خانه ام سلمه بودند پیغمبر اکرم
عبائی طلبید و آنها را زیر عبا ، ص: 474
داخل نمود و گفت پروردگارا براي هر پیغمبري اهل و جانشینی باشد اینها هم بزرگان اهل بیت من میباشند ام سلمه عرض کرد اي
رسول خدا من هم از اهل بیت شما هستم پیغمبر فرمود خیر تو براه نیکو و پسندیده خواهی بود جبرئیل نازل شد و آیه تطهیر را آورد
هنگامیکه پیغمبر رحلت نمود امیر المؤمنین بمردم از خود آنها اولی شد وقتی آنحضرت خواست این دار فانی را وداع کند امام
حسن اولی گردید و هرگز امیر المؤمنین نمیتوانست و داخل نمیکرد فرزندان دیگرش را در اهل بیت زیرا بفرض اینکار را
مینمود حسن و حسین علیهما السلام اعتراض میکردند و میگفتند این آیه را خداوند فقط در حق ما چند نفر نازل فرموده چنانکه
امام حسن علیه السلام نیز نمیتوانست فرزندان خود را داخل در اهل بیت نماید و بعد از امام حسن امام حسین ولی و اولی بمردم
شد و هیچکدام از فرزندانش جز حضرت امام زین العابدین ادعاي اهل بیتی و ولی را نکردند و آیه:
أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُ هُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اللَّهِ در بیان این موضوع نازل شده، اي ابی بصیر خدا از اهل بیت پیغمبرش هر شک و
پلیدي را برداشت و آنها را پاکیزه نمود بخدا قسم هرگز ائمۀ اهل بیت پیغمبر شکی نیاورده و نخواهیم آورد.
4) در کافی و عیاشی از امام محمد باقر علیه السلام روایت کرده که آنحضرت فرمودند مقصود مائیم که خداوند امر فرموده جمیع )
اهل ایمان را بطاعت ما تا روز قیامت.
5) در کافی از امام جعفر صادق علیه السلام روایت نموده که از آن حضرت پرسیدند آیا اطاعت اوصیاء واجب است فرمود بلی )
آنها کسانی هستند که خدا اطاعت آنها را واجب نموده در آیه:
أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ و آیه إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ ... ، ص: 475
صفحه 234 از 275
6) در کتاب کافی روایت شده که راوي از امام جعفر صادق علیه السلام سؤال کرد از اموري که اساس دین اسلام بر آنها است )
چنانکه به آنها ملتزم شوم اعمال من نیکو گردد و جهل به سایر امور من ضرر نرساند حضرت فرمود شهادت به یگانگی پروردگار و
نیز برسالت رسول و تصدیق به آنچه به رسول اکرم نازل گشته و دیگر اداء زکوة مالی و نیز ولایت و پیروي آل محمد است که
پروردگار به آن امر فرموده زیرا پیغمبر اسلام فرمود هر که بمیرد در حالیکه امام زمان خود را نشناسد مردن او بجاهلیت است و آیه:
أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ. در باره علی علیه السلام است و سپس حسن و پس از او حسین و پس از او علی بن
الحسین و سپس محمد بن علی علیهم السلام تا آخر امامان زیرا قرار زمین بواسطه امام است و هر که امام خود را نشناسد مرگ او
در حال جاهلیت است و بیشترین چیزي که مردم به آن حاجت دارند هنگام احتضار است و با دست اشاره نمود که وقتی جان بسینه
میرسد در صورت التزام به این امور طریقه نیکو خواهی داشت.
7) کافی از امام جعفر صادق علیه السلام روایت کرده که آن حضرت فرمودند: هر مردي بین او و برادر دینیش در موضوع حقی )
نزاعی باشد و آن برادر از او بخواهد که محاکمه را نزدیکی از برادران دیگر دینی خود ببرد و او از این کار امتناع و دریغ نماید
مشمول این آیه خواهد بود که میفرماید:
أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ ...
8) از امام جعفر صادق علیه السلام پرسیدند که اگر بین دو نفر از یاران ما منازعهاي در باب دین یا میراث باشد و محاکمه خود را )
نزد پادشاه یا قاضی منصوب از طرف او ببرند آیا عمل مشروع و حلالی انجام شده است؟ فرمود:
هر کس محاکمه نزد طاغوت به برد و او بنفع این شخص حکم دهد آنچه را از محکوم علیه میگیرد هر چند حق ثابت او هم باشد
بر او سحت و حرام است زیرا او ، ص: 476
بحکم طاغوت این حق را گرفته است و خداوند امر کرده که باید کافر بطاغوت باشد پرسیدند پس در اینحال چه کنند فرمود در
چنین موقعی بنگرید و در بین خودتان بکسی رجوع کنید که راوي حدیث ما باشد و در حلال و حرام ما نظر داشته و احکام مفسره
از جانب ما را بداند و شناسا باشد بنابر این بحکمیت چنین کسی راضی شوید زیرا من او را بر شما حاکم قرار دادم و چون او بحکم
ما حکم دهد و از او پذیرفته نگردد و حکم او را اجراء نکنند بحکم خدا استخفاف کرده و ردّ بر ما کرده است و کسیکه ما را رد
کند خدا را ردّ کرده است و ردّ بر خدا هم برابر شرك بخداست.
9) در کافی به سند خود از امام جعفر صادق علیه السلام روایت کرده که حضرت فرمودند: آیه: )
أُولئِکَ الَّذِینَ یَعْلَمُ اللَّهُ ما فِی قُلُوبِهِمْ در حق فلان و فلان نازل شده است.
10 ) کافی از حضرت امام موسی بن جعفر علیه السلام روایت کرده که فرمودند: بر آنها شقاوت و عذاب پیشی گرفته و آنچه در )
دل دارند فقط دشمنی امیر المؤمنین علی علیه السلام است در دنیا.
11 ) در کافی از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام در ذیل آیه: )
فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّی یُحَکِّمُوكَ فِیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ...
روایت کرده که آن حضرت فرمودند: اگر جماعتی از مسلمین خداي یگانه را عبادت نموده نماز بپا دارند و روزه بگیرند و زکوة
داده و حج بروند اما بگویند و یا در دل خود چنین اندیشه کنند که چرا پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم این حکم را اینطور
فرموده و اگر آنطور که ما میگوئیم آورده و امر کرده بود بهتر بود همانا مشرك خواهد شد سپس این آیه را تلاوت نموده و فرمود
اي مردم بر شما باد به تسلیم شدن به احکام و اوامر پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم. ، ص:
477
بکوي عشق منه بی دلیل راه قدم که من بخویش نمودم صد اهتمام و نشد
صفحه 235 از 275
12 ) کافی در ذیل آیه وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَ هُمْ ... به سند خود از زراره روایت کرده که وي گفت حضرت امام محمد باقر علیه )
السلام فرمود خداوند متعال در قرآن امیر المؤمنین را مخاطب خود قرار داده عرض کرد در کدام آیه حضرت این آیه را تلاوت
نمود؟ فرمود جاءوك خطاب به آن حضرت است یعنی اي علی میآیند نزد تو تا طلب آمرزش کنی براي آنها.
13 ) در کافی از امام جعفر صادق علیه السلام روایت کرده که آن حضرت در ذیل آیه: وَ لَوْ أَنَّا کَتَبْنا عَلَیْهِمْ أَنِ اقْتُلُوا أَنْفُسَ کُمْ )
فرمودند یعنی اگر به آنها حکم میکردیم که خود را بکشید و براي امام خود تسلیم شوید یا از دیار خود براي رضا و خوشنودي
امام خود بیرون بیائید محققا این امر را جز معدودي از ایشان بجا نمیآوردند و اگر مخالفین علی علیه السلام بجا میآوردند آنچه
که نصیحت و پند به آنها داده شده بود در باره ولایت امیر المؤمنین علیه السلام همانا براي آنها بهتر بود و برقرار بودند.
14 ) در کافی از امام محمد باقر علیه السلام در ذیل آیه مبارکه وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ ... روایت نموده که آن حضرت فرمودند: )
اعانت نمائید ما را بورع همانا کسیکه ملاقات نماید خدا را با ورع از براي وي نزد خداوند مقام وسیعی است و این آیه را تلاوت
فرمودند سپس فرمود از ما است پیغمبر و از ما است صدیق و از ما هستند شهیدان و از ما هستند نیکوکاران.
15 ) از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام روایت شده که فرمودند: )
مؤمنان دو دستهاند یک دسته آنها هستند که بشروط الهی وفا نموده و لغزشی براي ، ص: 478
آنها روي نداده و آنها با انبیاء و صدیقین و شهداء و صالحین محشورند و شفاعت میکنند و کسی به آنها شفاعت نمیکند و یک
دسته آنها هستند که لغزشی براي آنها روي داده که مورد شفاعت خواهند شد و عاقبت آنها بخیر است.
16 ) عیاشی از امام جعفر صادق علیه السلام روایت کرده که آن حضرت به بعضی از شیعیان فرمودند: شما صالحانید که خداوند )
در این آیه شما را یاد کرده پس بزیور صلاح آراسته شوید چنانکه خداوند شما را به این اسم خوانده است.
17 ) عیاشی از امام رضا علیه السلام نقل کرده که فرمودند حق خداست که دوست ما را رفیق پیغمبران و صدیقان و شهداء و )
صالحان قرار دهد چه خوب رفقائی هستند آنها.
18 ) در کتاب عیون از پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم روایت نموده که فرمودند: براي هدایت فاروق و صدیقی است و )
صدیق و فاروق این امت علی بن ابی طالب علیه السلام است.
19 ) ابو بصیر از امام جعفر صادق علیه السلام روایت کرده و گفته است: )
به آن حضرت عرض کردم یا ابا عبد اللّه آیا خداوند شما را در کتاب خود یاد کرده است آیه مبارکه وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ ... را
تلاوت کرد و فرمود نبی در این آیه رسول خداست و صدیقون و شهداء ما هستیم و صالحون شما هستید خود را بصلاح بدارید
همچنانکه خداوند شما را بدین نام نامیده است.
20 ) در کتاب مصباح الانوار از انس بن مالک روایت کرده که وي گفته در صبح یکی از روزها نماز را با رسول اللّه بجا آوردیم )
سپس آنحضرت متوجه ما گردید و من بحضورش عرض کردم اگر مایل هستید تفسیر آیه وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ را براي ما بیان
فرمائید حضرت فرمود مراد از نبیین من هستم و صدیقین برادرم علی بن ابی طالب و شهداء عمم حمزه و صالحون دخترم فاطمه و
فرزندانش حسن و حسین میباشند عباس عموي پیغمبر در آنجا حاضر بود عرض ، ص: 479
کرد آیا من و شما و علی و فاطمه و حسن و حسین از یک طایفه نیستیم؟ پیغمبر فرمود چطور عباس عرض کرد شما علی و فاطمه و
حسن و حسین را معرفی میکنید و نامی از من ذکر نکردید پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم لبخندي زد و فرمود اینکه گفتید
ما از یک طایفه نیستیم چرا همگی از یک طایفه میباشیم لکن اي عمو بدان که خداوند من و علی و فاطمه و حسن و حسین را
آفرید پیش از آنکه آدم را خلق نماید وقتی که نه آسمان و نه زمین و نه ماه و نه آفتاب و نه جهنم و نه ظلمت و نوري بود عباس
عرض کرد پس چگونه بوده خلقت شما فرمود اي عمو وقتی که خدا اراده فرمود ما را بیافریند به کلمهاي تکلم فرمود و نوري خلق
صفحه 236 از 275
شد سپس به کلمه دیگري تکلم نمود و از آن روحی ایجاد شد آنگاه آن روح و نور را با هم مخلوط نمود مرا و علی و فاطمه و
حسن و حسین را آفرید ما خدا را تسبیح و تقدیس مینمودیم در وقتی که تسبیح و تقدیس کنندهاي نبود و چون خدا خواست
مصنوعات خود را بیافریند نور مرا شکافت و از آن عرش را بیافرید پس عرش از نور من است و نور من از نور خداست و نور من
بالاتر از نور عرش خدا میباشد پس از آن شکافت نور علی را و از آن فرشتگان را آفرید پس ملائکه از نور علی است و نور علی
از نور خداست و علی بالاتر از ملائکه است بعد نور فاطمه را شکافت و از آن آسمان و زمین را آفرید پس آسمان و زمین از نور
دخترم فاطمه است و نور فاطمه از نور خداست و فاطمه بالاتر از آسمان و زمین است بعد نور فرزندم حسن را شکافت و از آن ماه و
آفتاب را آفرید پس آفتاب و ماه از نور حسن است و نور فرزندم حسن از نور خداست و حسن از ماه و آفتاب بالاتر است بعد از آن
نور فرزندم حسین را شکافت و از آن بهشت و حور العین را بیافرید بنابر این بهشت و حور از نور حسین و نور فرزندم حسین از نور
خداست و حسین بالاتر از بهشت و حور العین میباشد آنگاه بظلمات امر کرد که بتاریکی خود آسمانها را بپوشاند پس ظلمت
آسمانها را فرا گرفت و فرشتگان را در ظلمت و تاریکی قرار داد آنها ، ص: 480
با تسبیح و تقدیس خود فریادشان بلند شده گفتند پروردگار را از زمانی که ما را آفریدي و این اشباح را بما شناساندي ما هیچگونه
رحمتی ندیدیم پروردگارا بحق این اشباح و ارواح مقدسه این تاریکی را از ما بردار سپس خداوند از نور دخترم فاطمه قندیلهائی
بیرون آورده و بعرش آویزان نمود و از نور آن قندیلها آسمان و زمین روشن و ظاهر گشت لذا دخترم ملقب به زهرا شد فرشتگان
گفتند پروردگار را این نور که موجب روشنائی آسمان و زمین گردید از چیست خدا به آنها وحی فرمود این نوري است که بیرون
آوردم از نور جلال خود براي کنیزم فاطمه دختر حبیبم محمد صلی اللّه علیه و آله و سلم و زوجه ولیم و برادر پیغمبرم و پدر
حجتهاي خودم بر بندگانم اي فرشتگان گواه باشید من ثواب تسبیح و تقدیس شما را قرار دادم براي فاطمه و شیعیان و
دوستارانش تا روز قیامت عباس وقتی این بیانات را از رسول خدا شنید از جاي خود بلند شد و میان دو چشمان امیر المؤمنین علی
علیه السلام را بوسید و گفت یا علی بخدا قسم تو حجت بالغه خدائی براي کسانیکه بخدا و روز قیامت ایمان بیاورند.
، ص: 481
تجزیه و ترکیب .... ص : 481
قوله تعالی ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلًا.
کلمه ذلک از نظر ترکیب مبتداء و کلمه خیر خبر آن میباشد و کلمه تاویلا هم تمییز است.
قوله تعالی یُرِیدُونَ أَنْ یَتَحاکَمُوا إِلَی الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا.
جمله یریدون و همچنین جمله و قد امروا از لحاظ ترکیب حال میباشند.
و کلمه صدودا در جمله یصدون عنک صدودا مفعول مطلق تاکیدي است یا به عقیده برخی از مفسرین مفعول مطلق نوعی است که
در اینصورت تقدیرش چنین است یصدون عنک صدودا عظیما.
قوله تعالی فَکَیْفَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَۀٌ.
کیف خبر است براي مبتداي محذوف و تقدیرش چنین است فکیف صنیعهم اذا اصابتهم مصیبۀ و بعضی گفتهاند: ممکن است کیف
در محل نصب باشد یعنی کیف یکونون امصرین ام تائبین و ممکن است گفته شود تقدیر این است کیف بک یعنی اصلاح بک ام
فساد بک در اینصورت کیف مبتداء است و خبرش محذوف است و جمله یحلفون محلا منصوب و حال است ان اردنا جواب قسم و
احسانا مفعول به یعنی اردنا احسانا قوله تعالی فِی أَنْفُسِهِمْ قَوْلًا بَلِیغاً.
کلمه فی انفسهم متعلق به کلمه بلیغا میباشد.
صفحه 237 از 275
قوله تعالی وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِیُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ.
ما حرف نفی و من زائدة است زیرا من زائده در جمله مثبت بکار ، ص: 482
نمیرود و فائده زیاد شدن کلمه من این است که همه افراد را میگیرد چنانکه میگویند ما جاءنی من احد لام کلمه لیطاع بمعناي
کی میباشد که از حروف ناصبه است- در لو انهم کلمه لو حرف شرط است و باید بر سر فعل درآید لکن بعضی مواقع بر سر ان
نیز میآید زیرا ان هم در افاده تأکید مانند فعل است لذا ان و ما بعد آن در محل رفع است تا فاعل فعل محذوف باشد یعنی لو وقع
انهم جاءوك وقت ظلمهم انفسهم.
کلمه یحکموك بوسیله ان ناصبه که بعد از کلمه حتی میباشد منصوب است کلمه قلیل در جمله ما فعلوه الا قلیل بدل است از
ضمیر کلمه فعلوه کلمه تسلیما مفعول تأکیدي است و این قبیل مصدرها بمنزله تکرار فعل میباشند و کلمه تثبیتا تمیز است و صراطا
مفعول دوم هدینا میباشد.
کلمه رفیقا تمیز نسبت است از این رو جمع بسته نشده- قوله تعالی وَ کَفی بِاللَّهِ عَلِیماً حرف باء در کلمه باللّه زائد و کلمه اللّه فاعل
است و کلمه علیما تمیز میباشد.
، ص: